بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
مسئلهای را که بحث میکردیم سه صورت داشت: صورت اول این بود که شخصی که محصور شده به سبب مرض بعد از تلبس به احرام، بعد مرض او خفت پیدا کند و متمکن از انجام اعمال باشد این جا را گفتیم که بر این شخص واجب است ملحق شود به سایر حجاج و اعمالش را انجام دهد. صورت دوم این بود که موقفین را درک نکند و بعد از فوت موقفین به حجاج برسد ولیکن وقتی میرسد که هدی و گوسفند او قربانی شده، این جا هم گفتیم که این شخص حکم محصور را دارد چون مُدرک وقوفین نیست با تفصیلاتی که گذشت.
صورت سوم باقی مانده.
بررسی صورت سوم
صورت سوم این است که شخص حرکت میکند برای ادراک وقوفین ولیکن به ادراک وقوفین نمیرسد، بعد از آن که خوب شد حرکت میکند برای ادراک وقوفین اما به ادراک وقوفین نمیرسد و قربانی او هم هنوز به منا نرسیده و کشته نشده. حکم این چیست؟
مرحوم آقای خوئی میفرماید که این صورت را ما در نصوص نداریم. آنچه که در نصوص هست جایی است که به موقفین نمیرسد به جهت مرض، اما اگر به موقفین نرسید به خاطر ضیق وقت یا به خاطر شلوغی یا به خاطر جهات دیگری، در این جا نصی نداریم، وقتی نصی نداریم باید بر حسب مقتضای قاعده عمل کنیم. بالفرض این آدم محصور نیست و خوب شده از مرض، حرکت کرده و وقت کم آورده است، به موقفین نرسیده.
انشاءالله قسمت شما بشود گاهی وقتها آدم وسیله گیرش نمیآید، گاهی وقتها به قدری به ترافیک میخورند که اصلا مجبور هستند از وسط راه پیاده شوند و پیاده بروند تا خودشان را به عرفات برسانند، از این مشکلات در حج زیاد است.
پس ما باید بر طبق مقتضای قاعده عمل کنیم، بر طبق مقتضای قاعده بحث آن در ادراک و عدم ادراک وقوفین گذشت چون آن جا اگر به خاطرتان باشد چند قسم داشت آن طور که به خاطرم هست هفت یا هشت قسم داشت: تارة اختیاری هر دو را درک میکند، تارة اضطراری هر دو را درک میکند، تارة اختیاری از یکی اضطراری از دیگری را درک میکند و الی آخر.
صورتی که شخص ادراک نکند نه وقوف در عرفات را و نه وقوف در مشعر را، نه اختیاری وقوف را و نه اضطراری وقوف را ـ چون حتی اگر اضطراری مشعر را هم درک کند قائل شدند به صحت حج ـ این جا میشود تارک وقوفین و در آن بحث اگر به خاطرتان باشد حکم این بود که چنین کسی احرام حج او تبدیل میشود به عمره مفرده باید اعمال عمره مفرده را انجام دهد و طواف نساء انجام دهد تا از احرام خارج شود.[۱]
این هم حکم صورت سوم.
فرع
مرحوم آقای خوئی این جا یک فرعی را مطرح میکنئد و این فرع هم فرع خوبی است. ایشان میفرماید که اگر شخص محصور بر طبق وظیفهاش عمل کرد ارسال هدی کرد یا ثمنش را به رفقایش داد و با رفقایش قرار گذاشت که در روز عید مثلا پیش از ظهر گوسفند این را قربانی کنند تا این از احرام دربیاید و محل شود، قرار گذاشت و روز عید هم شد و ظهر هم شد و شد بعد از ظهر، این شخص هم از احرام درآمد بعد انکشف که رفقایش برای او ذبح نکردند حالا یا یادشان رفته یا پیدا نکردند علی ای حال ذبح او را انجام ندادند، این آقا هم به حساب این که محل شده دیگر لباس احرام را درآورده و محرمات احرام را بر خودش حرام نمیدیده، مرتکب اعمالی که قبلا حرام بوده شده.
میفرماید که در این صورت بر ارتکاب این محرمات نسبت به این شخص چیزی نیست، کفارهای ثابت نمیشود. چرا؟ چون در بحث کفارات اگر به خاطرتان باشد ما گفتیم که در صورت جهل یا در صورت نسیان کفاره ساقط است الا یکی دو سه مورد خاص است که ولو جهلا هم مرتکب شود کفاره ثابت است مثل تضلیل، مثل صید، حتی اگر مرتکب جماع شود محرما اما جاهل باشد کفاره بر او نیست. لذا کفارهای بر او نیست.
حالا وظیفه او چیست؟ وظیفه او این است که مجددا بعث هدی کند که برای او قربانی کنند از زمانی که بعث هدی میکند باید مرتکب محرمات نشود تا هدیش را انجام دهند.[۲]
مرحوم صاحب جواهر قدس سره در جواهر بحث را مطرح فرموده مفصل و میفرماید آیا از زمان انکشاف عدم قربانی شخص باید خودش را محرم ببیند و اجتناب از محرمات کند یا از زمان بعث قربانی مجدد، مفصل بحث میکند و نتیجه میگیرد که خیر، معیار همان زمان بعث است کما این که در نص هم این چنین وارد شده.[۳]
این هم حکم این فرع. حالا روایات را بخوانیم.
روایات داله بر عدم کفاره
اما روایاتی که دلالت میکند در صورت جهل کفاره بر ارتکاب محرمات بر جاهل نیست دو روایت را میخوانیم.
روایت اول
در جلد ۱۳ صفحه ۱۱۲ کفاره استمتاع باب سه حدیث نه و ابواب دیگر هم هست:
«علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد عن حريز عن زرارة قال: سألته عن محرم غشي امرأته و هي محرمة» هر دو محرم بودند «قال» حضرت فرمودند «جاهلين أو عالمين» سائل زراره است از اصحاب عالم حضرت است، زرنگ است، عرض کرد: «قلت أجبني في الوجهين جميعا» حالا هر کدام که مورد ابتلای ما هست شما هر دو را جواب بفرمایید «قال إن كانا جاهلين استغفرا ربهما و مضيا على حجهما و ليس عليهما شيء» اگر جاهل هستند استغفار کنند و بر حج خود ادامه دهند و چیزی بر عهده آنها نیست، کفاره ندارد «و إن كانا عالمين» حالا اگر عالم بودند، از این جا مربوط به بحث ما نیست.[۴] «فرق بينهما من المكان الذي أحدثا فيه» بینشان فاصله میاندازند، تفرقه میاندازند، دیگر هر دو در یک اتاق نمیشود باشند «و عليهما بدنة و عليهما الحج من قابل» باید سال آینده هم باز حج بیایند «فإذا بلغا المكان الذي أحدثا فيه» دو مرتبه «فرق بينهما حتى يقضيا نسكهما و يرجعا إلى المكان الذي أصابا فيه ما أصابا قلت فأي الحجتين لهما قال الأولى التي أحدثا فيها ما أحدثا و الأخرى عليهما عقوبة».[۵]
این یک روایت.[۶]
روایت دوم
یک روایت دیگر میخوانیم و آن روایت این است:
«موسى بن القاسم عن عبد الصمد بن بشير عن أبي عبد الله علیه السلام قال: جاء رجل يلبي حتى دخل المسجد و هو يلبي و عليه قميصه» تلبیه میگفته و خودش را محرم میدیده و لباسهایش هم برش بوده، مخیط تنش بوده «فوثب إليه أناس من أصحاب أبي حنيفة» عدهای از اصحاب ابوحنیفه بر او هجوم آوردند «فقالوا شق قميصك و أخرجه من رجليك» پیراهنت را باید پاره کنی و از پایت درآوری «فإن عليك بدنة» یک شتر هم باید کفاره بدهی «و عليك الحج من قابل» سال آینده هم باید حج به جا آوری «و حجك فاسد فطلع أبو عبد الله علیه السلام» حضرت بر این قضیه اطلاع پیدا کردند «فقام على باب المسجد فكبر و استقبل الكعبة فدنا الرجل من أبي عبد الله علیه السلام و هو ينتف شعره و يضرب وجهه» آن قدر این بنده خدا ناراحت بود که موهایش را میکند و خودش را میزد «فقال له أبو عبد الله علیه السلام اسكن يا عبد الله» واقعا ائمه علیهم السلام نه فقط موجب سکونت ما که موجب سکونت عالم هستند یعنی اگر یک لحظه نظر بردارند عالم همه بهم میریزد «فلما كلمه و كان الرجل أعجميا فقال أبو عبد الله علیه السلام ما تقول» حرف تو چیست؟ «قال كنت رجلا أعمل بيدي فاجتمعت لي نفقة» من کسی هستم که با دست خودم کار میکنم و پولی هم جمع کردم «فجئت أحج لم أسأل أحدا عن شيء فأفتوني هؤلاء أن أشق قميصي و أنزعه من قبل رجلي و أن حجي فاسد و أن علي بدنة فقال له متى لبست قميصك أ بعد ما لبيت أم قبل قال قبل أن ألبي» از اول لباس تنش بوده و با لباس تلبیه گفته «قال فأخرجه من رأسك» یعنی لباس را لازم نیست پاره کنی «فإنه ليس عليك بدنة و ليس عليك الحج من قابل أي رجل ركب أمرا بجهالة فلا شيء عليه طف بالبيت سبعا و صل ركعتين عند مقام إبراهيم علیه السلام و اسع بين الصفا و المروة و قصر من شعرك فإذا كان يوم التروية فاغتسل و أهل بالحج و اصنع كما يصنع الناس».[۷]
این دو روایتی که خواندیم برای این بود که اساسا جاهل به محرمات احرام اگر مرتکب محرمات شد کفاره بر عهده او نیست.
روایات دال بر بعث مجدد هدی
اما روایاتی که مربوط به بحث خودمان باشد:
روایت اول
این روایت در تهذیب است جلد ۵ صفحه ۴۲۱:
«موسى بن القاسم عن صفوان عن معاوية بن عمار قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أحصر فبعث بالهدي» محصور شد مریض شد، به وظیفهاش عمل کرد؛ بعث هدی کرد «فقال يواعد أصحابه ميعادا» با رفقایش یک وقتی را قرار بگذارد «فإن كان في حج فمحل الهدي يوم النحر» در منا «فإذا كان يوم النحر فليقص من رأسه و لا يجب الحلق حتى تنقضي مناسكه» این اگر در حج باشد.
«و إن كان في عمرة» حالا اگر در عمره است «فلينتظر مقدار دخول أصحابه مكة» چون محل هدی در عمره مکه است، در حج محل هدی منا است و یوم النحر، در عمره مکه است وقتی که به مکه برسد «و الساعة التي يعدهم فيها فإذا كان تلك الساعة» وقتی که آن ساعت رسید «قصر و أحل» محل میشود.
«و إن كان مرض في الطريق بعد ما أحرم فأراد الرجوع إلى أهله رجع» برمیگردد «و نحر بدنة إن أقام مكانه و إن كان في عمرة فإذا برأ فعليه العمرة واجبة» چون اگر به خاطرتان باشد در عمره مفرده گفتیم اگر شخص محصور شود عمره بر او واجب است «و إن كان عليه الحج رجع إلى أهله و أقام ففاته الحج» این جا حج بر او فوت میشود «و كان عليه الحج من قابل» اینها همه را قبلا بحث کردیم.
از این جا مربوط به ما میشود. «و إن ردوا الدراهم عليه» اگر رفقایش آمدند و پول او را به خودش برگرداندند «و لم يجدوا هديا ينحرونه» اصلا چیزی پیدا نکردند که برای او نحر کنند «و قد أحل» و این آدم هم محل شده بود و خودش را از احرام خارج کرده بود «لم يكن عليه شيء» چیزی بر عهده او نیست «و لكن يبعث من قابل» ولیکن باید یک هدی مجدد بفرستد. حالا اگر امسال زمان آن گذشته سال آینده «و يمسك أيضا» امساک کند همچنین، ظاهرش این است که از زمان بعث امساک کند.
«و قال إن الحسين بن علي علیهما السلام خرج معتمرا فمرض في الطريق فبلغ عليا علیه السلام و هو بالمدينة فخرج في طلبه فأدركه في السقيا و هو مريض و قال يا بني ما تشتكي فقال أشتكي رأسي فدعا علي علیه السلام ببدنة فنحرها و حلق رأسه و رده إلى المدينة» عمره بوده دیگر، در عمره گفتیم که باید برای حلیت نساء دو مرتبه عمره مفرده انجام دهد «فلما برأ من وجعه اعتمر» مجددا عمره انجام داد حضرت.
«فقلت أ رأيت حين برأ من وجعه أ حل له النساء» سؤال میکند از حضرت آیا همین که از مریضی خوب شد و قربانیاش را کشتند آیا حلیت پیدا میکند نسبت به همه محرمات حتی نساء «فقال لا تحل له النساء حتى يطوف بالبيت و يسعى بين الصفا و المروة» تا این که عمره را انجام دهد، طواف و سعی انجام دهد.
سائل میگوید اگر این طور است پس چطور حضرت رسول [صلی الله علیه و آله و سلم] وقتی که مانع شدند از دخول حضرت نسبت به مکه در حدیبیه، آن جا چرا حضرت مجددا عمره انجام ندادند؟ «قلت فما بال النبي صلی الله علیه و آله و سلم حيث رجع إلى المدينة» که حضرت برگشتند به مدینه «حل له النساء» نساء بر حضرت حلال شد «و لم يطف بالبيت» با این که طواف به بیت نکردند «فقال» حضرت جواب فرمودند «ليس هذا مثل هذا» قصه امام حسین علیه السلام مثل قصه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیست «النبي [صلی الله علیه و آله و سلم] كان مصدودا و الحسين علیه السلام كان محصورا»[۸] حضرت رسول [صلی الله علیه و آله و سلم] مصدود بودند در مصدود برای حلیت نساء عمره لازم نیست در محصور لازم است.
روایت دوم
روایت دوم را هم بخوانیم؛ روایت دوم این است:
«و عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن أحمد بن الحسن الميثمي عن أبان عن زرارة عن أبي جعفر علیه السلام قال: المصدود يذبح حيث صد» مصدود هر جا که مصدود شده همان جا ذبح میکند «و يرجع صاحبه» برمیگردد به اهلش «فيأتي النساء» نساء هم بر او حلال میشود «و المحصور يبعث بهديه فيعدهم يوما فإذا بلغ الهدي أحل هذا في مكانه» اما محصور باید بعث هدی کند، قرار بگذارد آن تاریخ و ساعت معین که رسید در مکانش محل شود «قلت أ رأيت إن ردوا عليه دراهمه و لم يذبحوا عنه و قد أحل فأتى النساء» سؤال میکند حالا اگر دراهم او را به خودش برگرداندند و از طرف او هم قربانی نکردند و این هم خودش را محل دیده «فأتى النساء قال فليعد» حضرت فرمودند اعاده بفرماید «و ليس عليه شيء» اما کفارهای بر عهده او نیست. آخر روایت را نگاه کنید «و ليمسك الآن عن النساء إذا بعث»[۹] و امساک کند الان از نساء هنگامی که بعث هدی میکند یعنی امساک او از زمان بعث است نه از زمان انکشاف.
حالا انشاءالله کتاب جواهر را مطالعه میکنید ایشان بحث انکشاف را مطرح میکند و بعد میفرماید حق همین [زمان] بعث است.
در این روایت یکی دو نکته در دلالت روایت هست و یک نکته هم در سند روایت هست که میماند برای بحث بعد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) الصورة الثالثة: ما إذا سار و لم يدرك الموقفين معا و لكن لم يذبح هديه، و لم يرد في هذه الصورة نص بالخصوص، فلا بد فيها من الرجوع إلى ما تقتضيه القاعدة، و الظاهر أن القاعدة تقتضي عدم جريان أحكام المحصور، لأن الظاهر من أدلة المحصور عدم الوصول إلى الموقفين لأجل المرض و كان المرض يمنعه من الإدراك، و أما لو منعه عنه غير المرض كالبطء في المشي أو ضيق الوقت أو الإهمال في المشي أو الاشتباه في التاريخ من الحوادث و الطوارئ المانعة فلا تشمله أدلة الإحصار، بل يشمله ما دل على تبدل حجه إلى العمرة المفردة. موسوعة الإمام الخوئي ج۲۹ ص ۴۴۳
۲) فرع: المحصور إذا أرسل هديه و واعد أصحابه و أحل في الميعاد ثم انكشف أنه لم يذبحوا عنه فليس عليه شيء، للروايات العامة المتقدمة في تروك الإحرام الدالة على أنه لو ارتكب شيئا من المحرمات جهلا أو نسيانا فليس عليه شيء. و خصوص صحيح معاوية بن عمار الوارد في المقام «فان ردوا الدراهم عليه و لم يجدوا هدياً ينحرونه و قد أحل لم يكن عليه شيء و لكن يبعث من قابل و يمسك أيضا». و لصحيح زرارة «و المحصور يبعث بهديه فيعدهم يوماً، فاذا بلغ الهدي أحل هذا في مكانه، قلت: أ رأيت إن ردوا عليه دراهمه و لم يذبحوا عنه و قد أحل فأتى النساء، قال: فليعد و ليس عليه شيء و ليمسك الآن عن النساء إذا بعث». همان
۳) انما الكلام في وجوب الإمساك عليه الى يوم الوعد كما هو مقتضى الخبرين، بل لعله المشهور كما اعترف به ثاني الشهيدين و غيره، و عدمه… جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام ج۲۰ ص ۱۵۳
۴) (سؤال: وجه استغفار چیست؟) در خیلی از موارد است که شخص معذور است ولیکن استغفار وارد شده این متعدد است هم در روایات است و هم در ادعیه است، استغفار فقط از ذنب مسلم نیست، از ترک مستحبات، از فعل مکروهات، از اینها هم هست.
۵) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۱۲
۶) (سؤال: روایت شامل ما نحن فیه میشود؟ چون روایت فقط خصوص جماع را پرسیده) بله میشود، اگر در جماع مشکل نداشته باشد در بقیه هم مشکل ندارد، ظاهر روایت این است که جهت آن عبارت است از جهل ولیکن اگر این را نپذیرفتید یک روایت میخوانیم که آن قاعده کلیه دارد.
۷) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۵ ص۷۲
۸) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج۵ ص۴۲۱ و ۴۲۲
۹) وسائل الشيعة ج۱۳ ص۱۸۰