فرمایشات مرحوم اصفهانی واقع مطلب از جهت تشقیق و از جهت تشریح ذهن بسیار مفید است یعنی ذهن را باز میکند و اگر دقت کرده باشید در حاشیهای هم که بر کفایه دارد ایشان اصلا ریشهیابی میکند و تا انتهای قضیه پیش میرود تا ببیند چه خبر است و مطلب را به دست بیاورد. علی ای حال یک نعمتی است که خداوند به ایشان داده.
من یک مرتبه این قصه را نقل کردم؛ ما در سفری که به سوریه رفته بودیم پسر مرحوم اصفهانی را در آن جا ملاقات کردیم آمد خدمت آقا. او تعریف میکرد و میگفت اواخر عمر وضع مرحوم اصفهانی به هم ریخته بود و از جهت مالی تمکن نداشت، میگفت ما یک اتاق بیشتر نداشتیم، ایشان یک گوشه اتاق میزی داشت و مطالعه میکرد ـ این حاشیه کفایه مسوده است و مبیضه نشده ـ بچهها سر و صدا میکردند، والده ما میگفت: حاج شیخ! یک چیزی به بچهها بگو. سرش را بلند میکرد و میگفت ساکت باشید باز مشغول میشد به نوشتن.
در یک چنین محیطی یک چنین افکاری نوشته حالا ما باید اولا محیط ساکت باشد، کولر گازی کار کند، قهوه و کاپوچینو هم باشد و الی آخر، آیا تصمیم بگیریم کاری کنیم یا کاری نکنیم آن دیگر با خدا هست. آن وقت اینها بودند که به جایی رسیدند.
این [قضیه] هم از مرحوم اصفهانی خیلی عجیب است! بعد از این که خیلی تنگدست میشود چون تمام اموالش صرف میشود، فامیل ایشان کمپانی بوده و پدر ایشان صاحب شرکت بوده، اموالش که صرف میشود، مالکی که در آن جا بوده میگوید شما بالاخره اجاره را پرداخت نکردید و عذر مرحوم اصفهانی را میخواهد. نقل میکنند مرحوم اصفهانی میرود در مسجد مینشیند و میگوید بارالها خلقتنی متحیزا أو غیر متحیز، من را متحیز خلق کردی یا غیر متحیز، لا شک که من متحیز هستم، متحیز هم لابد منه من اشتغال فضاء، باید فضا را اشغال کند پس من باید فضایی را اشغال کنم و اشغال فضای غیر هم که حرام است شرعا، و الممتنع شرعا کالممتنع عقلا، میگوید من چه کنم؟ میگویند یک کیسه پول به دامنش میافتد و میرود اجرت صاحبخانه را میدهد.
اینها این طور با خدا صاف بودند، خدا هم با اینها صاف بوده، علی ای حال اینها مایه عبرت است برای ما.