بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
مطلب چهارمی که مرحوم اصفهانی مطرح میفرماید جواب یک ان قلت است.
فرمایشات مرحوم اصفهانی واقع مطلب از جهت تشقیق و از جهت تشریح ذهن بسیار مفید است یعنی ذهن را باز میکند و اگر دقت کرده باشید در حاشیهای هم که بر کفایه دارد ایشان اصلا ریشهیابی میکند و تا انتهای قضیه پیش میرود تا ببیند چه خبر است و مطلب را به دست بیاورد. علی ای حال یک نعمتی است که خداوند به ایشان داده.
من یک مرتبه این قصه را نقل کردم؛ ما در سفری که به سوریه رفته بودیم پسر مرحوم اصفهانی را در آن جا ملاقات کردیم آمد خدمت آقا. او تعریف میکرد و میگفت اواخر عمر وضع مرحوم اصفهانی به هم ریخته بود و از جهت مالی تمکن نداشت، میگفت ما یک اتاق بیشتر نداشتیم، ایشان یک گوشه اتاق میزی داشت و مطالعه میکرد ـ این حاشیه کفایه مسوده است و مبیضه نشده ـ بچهها سر و صدا میکردند، والده ما میگفت: حاج شیخ! یک چیزی به بچهها بگو. سرش را بلند میکرد و میگفت ساکت باشید باز مشغول میشد به نوشتن.
در یک چنین محیطی یک چنین افکاری نوشته حالا ما باید اولا محیط ساکت باشد، کولر گازی کار کند، قهوه و کاپوچینو هم باشد و الی آخر، آیا تصمیم بگیریم کاری کنیم یا کاری نکنیم آن دیگر با خدا هست. آن وقت اینها بودند که به جایی رسیدند.
این [قضیه] هم از مرحوم اصفهانی خیلی عجیب است! بعد از این که خیلی تنگدست میشود چون تمام اموالش صرف میشود، فامیل ایشان کمپانی بوده و پدر ایشان صاحب شرکت بوده، اموالش که صرف میشود، مالکی که در آن جا بوده میگوید شما بالاخره اجاره را پرداخت نکردید و عذر مرحوم اصفهانی را میخواهد. نقل میکنند مرحوم اصفهانی میرود در مسجد مینشیند و میگوید بارالها خلقتنی متحیزا أو غیر متحیز، من را متحیز خلق کردی یا غیر متحیز، لا شک که من متحیز هستم، متحیز هم لابد منه من اشتغال فضاء، باید فضا را اشغال کند پس من باید فضایی را اشغال کنم و اشغال فضای غیر هم که حرام است شرعا، و الممتنع شرعا کالممتنع عقلا، میگوید من چه کنم؟ میگویند یک کیسه پول به دامنش میافتد و میرود اجرت صاحبخانه را میدهد.
اینها این طور با خدا صاف بودند، خدا هم با اینها صاف بوده، علی ای حال اینها مایه عبرت است برای ما.
مطلب چهارم
مطلب چهارم عبارت از این است که ان قلت: اگر منع ظالم برای مستأجر به منزله تلف هست که شما در مطلب سوم توضیح دادید، گفتید وقتی که ظالم منع میکند مستأجر را در حقیقت این منفعت چون محدود به زمان خاص بوده فوت میشود و دیگر امکان اعادهاش هم نیست، میگوییم پس فرقی نمیکند بین منع ظالم و منع مؤجر. شما میگویید چون منفعت محدود به زمان خاص است و دیگر تلف شده و از بین رفته قابل برگشت نیست، حالا اگر خود مؤجر و مالک هم منع کند از استیفاء مستأجر نسبت به منفعت همین قصه هست باز هم منفعت آن چند روزه فوت شده و قابل استیفاء نیست. پس هر دو علی السویه هستند. چرا شما در ظالم قائل به انفساخ شدید و گفتید اگر منع کند عقد منفسخ میشود اما در منع موجر قائل به انفساخ نشدید گفتید حق دارد که رجوع کند و مطالبه کند اجره المثل منفعتی را که فوت شده یعنی عقد به قوت خودش باقی باشد،[۱] با این که هر دو علی السویه هستند.
جوابی که ایشان میفرماید دقیق است؛ میفرماید ما باید ملاحظه کنیم تلفی که موضوع برای انفساخ هست چیست. به خاطر این که مستند ما برای انفساخ نسبت به منع ظالم که تلف از ناحیه ظالم بود روایت عقبه بن خالد[۲] است و روایت عقبه بن خالد در مورد سرقت است که سرقت تلف قهری بر بایع هست، تلف قهری بر مؤجر هست، من که تلف نکردم سارق آمد سرقت کرد. و چون مستند روایت عقبه بن خالد است و تلف قهری موضوع انفساخ است لذا در باب ظالم ما قائل میشویم به انفساخ چون تلف هست و قهریت آن هم هست. اما در باب منع موجر، تلف منفعت قهرا بر مؤجر و بایع که نیست، اختیاری است. پس موضوع روایت محقق نشد. موضوع روایت دو چیز لازم داشت: یکی تلف و یکی قهرا علی المؤجر، در منع موجر تلف هست اما قهرا علی المؤجر که نیست بلکه اختیاری است.
عبارت ایشان را بخوانم؛ «لأن المنفعه» الفائته «المحدوده بزمان خاص» لا یمکن عوده فسواء کان من الظالم أو من المؤجر. جواب، جواب با آن نکتهای که از خارج گفتم که تلفی که موضوع انفساخ است تلفی است که قهرا علی البایع باشد؛ میفرماید: «فهذا الإتلاف بالنسبه إلى البائع أو المؤجر اختیاری» وقتی مؤجر منع میکند این جا تلف هست اما تلف قهری نیست، سرقت که نشده، تلف به اختیار خود مؤجر است «لا قهری» لأنهما منعا من التسلیم، مؤجر در اجاره، بایع در بیع منع کردند از تسلیم لذا این جا میشود تلف با اختیار «بخلاف سرقه الأجنبی أو إتلافه، فإنهما بالنسبه إلى البائع قهری» اما اگر اجنبی و ظالم میآید عین را میبرد تلف شده اما تلف آن نسبت به من بایع و مؤجر قهری است، به اختیار من که نیست، ظالم برداشته و برده در نتیجه موضوع انفساخ محقق نشده چون موضوع انفساخ چه بود؟ تلف و قهر بر بایع. لذا در باب ظالم موضوع محقق شده حکم شده به انفساخ، در باب مؤجر موضوع محقق نشده حکم نشده به انفساخ. «و بالجمله» در بالجمله خلاصه میکند «إذا عرض المبیع ما یوجب عدم عوده عاده» کالسرقه «أو امتناع عوده عقلا» مثل منفعت محدود به زمان «فهو موجب لانفساخ العقد» اما شرط دارد «إذا کان قهرا على البائع»[۳] مثل سرقت، بخلاف ما اذا کان اختیاریا، اما اگر تلف است اما قهرا نیست و اختیاری است، فإنه یوجب جواز ابقاء العقد، یعنی از طرف من مؤجر و از طرف بایع مشکل پیدا شده، فإنه یوجب جواز ابقاء العقد و رجوع مستأجر را بر مؤجر به اجره المثل.
مطلب پنجم یک ان قلت دیگر است که انشاءالله جلسه آینده مطرح میکنم، حاشیه را مطالعه کنید.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) و لو منعه ظالم قبل القبض کان بالخیار بین الفسخ و الرجوع على الظالم بأجره المثل و لو کان بعد القبض لم تبطل و کان له الرجوع على الظالم. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام ج۲ ص ۱۴۷
۲) محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیى عن محمد بن الحسین عن محمد بن عبد الله بن هلال عن عقبه بن خالد عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل اشترى متاعا من رجل و أوجبه غیر أنه ترک المتاع عنده و لم یقبضه قال آتیک غدا إنشاءالله فسرق المتاع من مال من یکون قال من مال صاحب المتاع الذی هو فی بیته حتى یقبض المتاع و یخرجه من بیته فإذا أخرجه من بیته فالمبتاع ضامن لحقه حتى یرد ماله إلیه. وسائل الشیعه ج۱۸ ص۲۳
۳) لأن المنفعه المحدوده بزمان خاص یستحیل عودها بعد فواتها، لاستحاله إعاده المعدوم، و هذا لا یوجب أن یکون إتلاف المؤجر کذلک، لأن التلف من البائع إذا کان مقصورا على القهری فهذا الإتلاف بالنسبه إلى البائع أو المؤجر اختیاری لا قهری، بخلاف سرقه الأجنبی أو إتلافه، فإنهما بالنسبه إلى البائع قهری. و بالجمله إذا عرض المبیع ما یوجب عدم عوده عاده أو امتناع عوده عقلا فهو موجب لانفساخ العقد إذا کان قهرا على البائع. الإجاره (للأصفهانی) ص ۲۶۲