ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ شنبه ۲۲‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۲۳‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۳ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۲۵‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۵ ـ چهار‌شنبه ۲۶‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۶ ـ شنبه ۲۹‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۷ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۸ ـ دو‌شنبه ۳۱‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۹ ـ سه‌شنبه ۱‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۰ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۱ ـ شنبه ۵‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ‏۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ‏۷‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ۸‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۵ ـ چهار‌شنبه ‏۹‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۶ ـ شنبه ‏۱۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۷ ـ یکشنبه ‏۱۳‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۸ ـ دو‌شنبه ‏۱۴‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۹ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۰ ـ چهار‌شنبه ‏۱۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۱ ـ شنبه ‏۱۹‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۸‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۲ ـ یکشنبه ۲۰‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۳ ـ دو‌شنبه ‏۲۱‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۴ ـ سه‌شنبه ‏۲۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۵ ـ چهار‌شنبه ‏۲۳‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۶ ـ شنبه ‏۲۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۵‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۷ ـ یکشنبه ‏۲۷‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۶‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۸ ـ دو‌شنبه ‏۲۸‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۹ ـ سه‌شنبه ‏۲۹‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۰ ـ چهارشنبه ‏۳۰‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۱ ـ شنبه ‏۳‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۳‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۲ ـ یکشنبه ‏۴‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۴‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۳ ـ دو‌شنبه ‏۵‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۴ ـ سه‌شنبه ‏۶‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۵ ـ چهار‌شنبه ‏۷‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۶ ـ شنبه ‏۱۰‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۷ ـ یکشنبه ‏۱۱‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۱۱‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۸ ـ شنبه ۱۷‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۳۹ ـ یکشنبه ‏۱۸‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۱۸‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۰ ـ دو‌شنبه ‏۱۹‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۱۹‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۱ ـ سه‌شنبه ‏۲۰‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۲ ـ چهار‌شنبه ۲۱‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۳ ـ شنبه ۲۴‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۲۴‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۴ ـ یکشنبه ‏۲۵‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۲۵‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۵ ـ دو‌شنبه ‏۲۶‏.۸‏.۱۴۰۴ ـ ۲۶‏.۵‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۶ ـ شنبه ۸‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۷ ـ یکشنبه ۹‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۹‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۸ ـ دو‌شنبه ‏۱۰‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۰‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۴۹ ـ سه‌شنبه ۱۱‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۱‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۵۰ ـ شنبه ۱۵‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۵۱ ـ یکشنبه ۱۶‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۶‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۵۲ ـ دو‌شنبه ۱۷‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۷‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۵۳ ـ سه‌شنبه ۱۸‏.۹‏.۱۴۰۴ ـ ۱۸‏.۶‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فهرست مطالب
    فهرست مطالب
    فهرست مطالب

      بسم الله الرحمن الرحیم

      الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

      بحث در این بود که در قسم سوم از اجاره بر اعمال که عمل در محلی است که آن محل در نزد اجیر هست، آیا تسلیم عمل به چه محقق می‌شود تا در نتیجه اثر کند در استقرار اجرت، اثر کند در قاعده تلف قبل القبض. یک نظر این بود که به نفس اتمام عمل، تسلیم عمل محقق می‌شود و آثار هم مترتب می‌شود. دلیل آن چهار وجه بود که از فرمایشات صاحب جواهر[۱] قدس سره ذکر کردیم.

      اما دلیل قول دوم که قائل هستند به این که تسلیم عمل به تسلیم محل عمل است یعنی باید ثوب را تحویل مستأجر دهد تا تسلیم عمل محقق شود؛ دو وجه برای این نظریه هست: یک وجه از مرحوم نائینی قدس سره است و یک وجه از مرحوم آقای خوئی، که مرحوم آقای خوئی وجه مرحوم نائینی را مورد مناقشه قرار می‌دهند و بعد خود ایشان استدلال دیگری بر مطلب اقامه می‌فرماید.

      اما دلیل مرحوم نائینی[۲] همان طور که دیروز هم گفتیم ایشان می‌فرماید که مالیت عمل مثل خیاطت ثوب به اثر مترتب بر عمل است، آن اثری که از خیاطت بر ثوب مترتب می‌شود، آن است که مالیت دارد، در نتیجه این اثر مترتب بر ثوب مورد ملکیت هست برای شخص مستأجر تبعا لملکیة العمل. درست است که عمل ملک مستأجر است اما فرض این است که این عمل مالیت آن قائم است به اثری که قائم بر ثوب است و تا مالیت نداشته باشد عوض و طرف اجاره قرار نمی‌گیرد، بنا بر این اثر می‌شود ملک برای مستأجر تبعا لملکیة عمل. وقتی که این مطلب ثابت شد دیگر حالا تسلیم عمل به صرف اتمام عمل نیست بلکه تسلیم عمل به تسلیم اثر مترتب بر عمل است، به تسلیم صفت قائم بر ثوب است، و تسلیم اثر مترتب بر ثوب که همان مخیطیت هست ممکن نیست الا به تسلیم ثوب، لذا به این برهان تا وقتی که تسلیم ثوب نکرده تسلیم عمل محقق نشده و اجرت مستقر نمی‌شود.

      (…)[۳]

      نتیجه بحث این می‌شود که خلاصه به نظر مرحوم نائینی قدس سره ما باید فرق بگذاریم بین جایی که مالیت به نفس عمل است مثل صوم و صلاة، نفس عمل مالیت دارد، و بین جایی که مالیت به نفس عمل نیست و اثر حاصل از عمل است مثل خیاطت ثوب، مثل بنایی کردن، در تمام این موارد مالیت به اثری است که حاصل از عمل می‌شود، لذا به نظر ایشان تا وقتی که عین تسلیم نشود به شخص مستأجر، تسلیم محقق نشده و آثار مثل استقرار اجرت و غیره مترتب نمی‌شود.

      کلام مرحوم آقای خوئی

      مرحوم آقای خوئی قدس سره چند جهت مورد بحث قرار می‌دهند که با این چند جهت فرمایش مرحوم نائینی را مناقشه می‌کند و استدلال خودشان را اقامه می‌کند و بعد هم یک بحثی دارند نسبت به ترتب آثار.

      اما جهت اولی

      ایشان می‌فرماید اساسا در باب اجاره بر اعمال، مالیت به لحاظ اثر مترتب بر عمل نیست، مالیت به لحاظ صفت قائم بر شیء نیست. بعد ایشان مطلب را توسعه می‌دهد، می‌فرماید کلا و اساسا در مقابل اوصاف مال قرار داده نمی‌شود، اوصاف مورد ملکیت نیست، اوصاف حیثیت تعلیلیه است برای این که شیء مالیت پیدا کند یا مالیت آن بیشتر شود؛ مثلا عبد کاتب و عبد غیر کاتب، عبد کاتب صد تومان است، عبد غیر کاتب پنجاه تومان است، در این جا در هر دو مورد ثمن در مقابل عبد است، این طور نیست که در عبد کاتب پنجاه تومان در مقابل عبد بیفتد، پنجاه تومان در مقابل صفت کتابت بیفتد. صفت کتابت منشأ می‌شود که قیمت عبد بالا رود، قیمت اضافه پیدا کند، حیثیت می‌شود حیثیت تعلیلیه، حیثیت حیثیت تقییدیه نیست یعنی خود صفت در مقابل مال قرار نمی‌گیرد.[۴]

      ایشان شواهدی می‌آورد: شاهد اول عبارت از این است که صحیح نیست که کسی صفت عینی را به دیگری هبه کند، شما یک عبدی دارید که عبد کاتب است، آیا می‌شود کتابت او را هبه کنی به غیر یا نمی‌شود؟ نمی‌شود، اگر مالیت داشته باشد چرا نشود هبه کرد؟ پس معلوم می‌شود که صفت به تنهایی مالیت ندارد، مالیت برای عبد کاتب است، کتابت موجب زیادت قیمت می‌شود لذا خود صفت به تنهایی قابل معاوضه نیست، هبه‌ آن هم همین طور که گفتم صحیح نیست.[۵]

      شاهد دوم این است که اگر من کسی را اکراه کنم بر این که ثوب من را خیاطت کند، اگر اثر و آن صفت مالیت داشته باشد باید این ثوب الان مشترک باشد بین من و بین مکره، خیاطت آن برای مکره است ثوب آن برای من است، بنا بر این الان باید این ثوب مشترک باشد بین من که مالک ثوب هستم و مکرهی که عمل خیاطت ثوب را انجام داده، و به ضرورت فقه احدی از فقها چنین مطلبی نفرموده بلکه نظر همه این است من که مکره هستم و خیاط را اکراه کردم ضامن عمل او هستم؛ یعنی اجرة المثل عمل او را باید بدهم.[۶]

      این امور و شواهد دیگری که در مقام هست همه کاشف از این است که اثر حاصل از عمل، صفت قائم بر عین، این‌ها مستقلا مالیت ندارند و مستقلا مورد ملکیت قرار نمی‌گیرند، به تبع موصوف است و به تبع محل است.

      وقتی که این شد پس استدلال مرحوم نائینی ساقط می‌شود چون ایشان وجه لزوم تسلیم عین و محل را که ثوب بود این قرار داد که اثر مالیت دارد و این اثر به تبع عمل ملک من مستأجر است و این اثر و صفت باید به من تحویل داده شود و تحویل آن لا یمکن الا به تحویل عین. پایه‌ی استدلال مالیت صفت بود، اساس استدلال مالیت نسبت به اثر بود و این روشن شد که صحیح نیست.

      جهت دوم

      اما در عین حال من مرحوم آقای خوئی قدس سره قائل هستم که در مثل خیاطی ثوب تسلیم ثوب لازم است برای استقرار اجرت اما نه از این باب، از یک باب دیگر و آن باب عبارت از این است که در این گونه اعمال یک شرط ضمنی ارتکازی عقلایی هست که وقتی خیاطت ثوب کرد، ثوب پیش خود او نماند بلکه ثوب را تحویل به مستأجر دهد، مگر این که قراری گذاشته باشند، بله، اگر قرار و شرطی گذاشته باشند آن متبع است ولی اگر قراری نباشد، شرط ارتکازی عقلایی و ضمنی عقلایی اقتضا می‌کند که وقتی خیاطت ثوب انجام شد ثوب را تحویل به مستأجر دهد و تا زمانی که ثوب را تحویل به مستأجر نداده در این جا اجرت مستقر نیست. لذا تسلیم و تسلم در این جا دخیل در استقرار ملکیت است، چون گفتیم ملکیت به نفس عقد درست می‌شود.

      بله، جاهایی داریم که خود ملکیت هم متوقف بر تسلیم و تسلم است مثل بیع صرف، بیع سلم، هبه. می‌دانید در هبه تا قبض نشود هبه ثابت نمی‌شود. در وقف خاص، یک وقف عام داریم و یک وقف خاص داریم، وقف بر مسجد قبض نمی‌خواهد اما وقف بر اولاد یا وقف بر شخص خاص این‌ها قبض می‌خواهد حالا قبض یا از متولی یا از موقوف علیه.

      بنا بر این جهت دوم فرمایش مرحوم آقای خوئی این شد که ما قائل هستیم به لزوم تسلیم اما از باب شرط ارتکازی عقلایی و تنافی هم بین این دو نیست یعنی می‌گوییم صفت و اثر مالیت ندارد و در عین حال تسلیم لازم هست.[۷]

      (سؤال: اجیر باید تحویل بدهد یا مستأجر باید تحویل بگیرد؟) اجیر باید تحویل بدهد، شرط ارتکازی این است (الان شرط خلاف این است) شرط ضمنی به تعارف عرف بستگی دارد، قابل بحث که نیست، در دوختن قبا این طور است ولی اگر شما دفتری را به شخصی بدهید که بگویید برای شما چند نسخه بنویسد و استنساخ کند، نباید به شما تحویل دهد؟ لذا در بحث تذکر دادم مگر این که یک شرطی باشد، یک تعارف خاصی باشد و الا شرط ضمنی عقلایی همین است.ـ

      جهت سوم

      جهت سوم بحث عبارت است از حکم تلف عین؛ یعنی حالا این ثوب تلف شود به تلف سماوی، یا تلف شود به تلف سماوی اما با شرط ضمان، و یا این ثوب اتلاف شود حالا از طرف خود اجیر یا از طرف اجنبی، می‌خواهیم حکم این را هم بیان کنیم. پس الان بحث سر یکی از آثار مترتب این نزاع است. چون یک اثر آن استقرار اجرت بود که ثابت شد اجرت مستقر است. یک اثر دیگر هم اگر به خاطرتان باشد قصه تلف قبل القبض بود که می‌گفتیم بنا به نظر مرحوم صاحب جواهر به صرف اتمام عمل تسلیم و قبض محقق شد، حالا اگر این ثوب تلف شود دیگر هیچ ربطی به اجیر ندارد، مستأجر ضامن اجرة المسمی هست و باید بدهد.

      اما اگر نظر دوم را اختیار کردیم که تسلیم به تحویل ثوب است به مستأجر، حالا اگر عمل تمام شده تحویل نداده تلف شد، نسبت به عمل ـ به ثوب کار نداریم ـ می‌شود تلف قبل القبض، عمل تلف شده قبل از این که به قبض مستأجر برسد، می‌شود مِن مال کسی که در نزد او بوده، این جا بایع نیست خود اجیر است، در نتیجه هیچ اجرة المسمایی از طرف مستأجر به او تعلق نمی‌گیرد. این اثر دوم را مرحوم آقای خوئی می‌خواهند توضیح دهند در جهت سوم.[۸]

      قسم اول

      قسم اول تلف بلا ضمان است؛ یعنی اگر افراط و تفریط نباشد و من مستأجر که ثوب را به خیاط دادم شرط ضمان هم بر او نکردم و اتفاقا ثوب تلف شد به تلف سماوی حالا یا صاعقه زد یا آتش‌سوزی شد یا هر چیز دیگر، این جا روی نظر مرحوم آقای خوئی استقرار اجرت ثابت است. چرا؟ به خاطر این که آنچه که وظیفه اجیر بوده انجام داده، وظیفه اجیر عمل بوده که عمل را انجام داده، در تحویل هم تقصیری که نکرده، شرطی هم بر خودش نگذاشته بوده بر تحفظ ثوب نسبت به تلف سماوی، بنا بر این وجهی برای عدم استقرار اجرت نیست چون همان طور که توضیح دادند اجرت در مقابل عمل است نه در مقابل اثر حاصل از عمل. بنا بر این اجرت در مقابل نفس عمل است، عمل که انجام شده پس اجرت مورد ضمان هست، نهایت ثوب امانت بوده در نزد اجیر، و در امانت فرض این است که هیچ کوتاهی نکرده بنا بر این وجهی برای عدم استقرار اجرت نیست.[۹]

      الا ان یقال که ما تمسک می‌کنیم به قاعده تلف قبل القبض، می‌گوییم بالاخره قبل از این که به قبض من مستأجر بدهد تلف شده، وقتی تلف شد پس دیگر مستأجر ضامن اجرت نیست.

      مرحوم آقای خوئی این را جواب می‌دهند که فردا ان‌شاءالله این را خواهم گفت.

      و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



      ۱) انما البحث في وجوب تسليمها في نحو الأجير، بمجرد إكمال العمل، و الفراغ منه و عدمه، ظاهر المصنف بل صريحه الأول، خصوصا مع قوله بعد ما سمعت: «و لا يتوقف تسليم أحدهما على الأخر» بل لعله ظاهر غيره أيضا ممن أطلق استحقاق الأجير أجرته بإكمال العمل، ضرورة صدقه في الفرض، لإطلاق الأمر بالوفاء، و قاعدة التسلط، و إطلاق «لا يجف عرقه» و بناء المعاوضة على ذلك. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام ج‌۲۷ ص ۲۳۹

      ۲) و ضابط ذلك هو أنه لو كان مالية العمل باعتبار نفس صدوره من العامل كالعبادات مثلا و حفر البئر و بناء الجدار و حمل المتاع و نحوه من مكان إلى آخر فالفراغ عن العمل تسليمه و إن كان الأثر المتولد منه هو مناط ماليته كالخياطة و القصارة و الصياغة و نحو ذلك فذلك الأثر يملك تبعا لتملك العمل و يتوقف تسليم ما آجر نفسه له على تسليمه بتسليم مورده على الأقوى… (النائيني). العروة الوثقى (المحشى) ج‌۵ ص ۵۴

      ۳) (سؤال: پارچه مگر الان برای مستأجر نیست؟ این آمده الان روی پارچه قرار گرفته شده ملک مستأجر باید تسلیم کند) چه چیزی را تسلیم کند؟ (اگر کسی الان در ملک شما دیوار شما را رنگ زد) دیوار در ملک خودمان است، الان فرض این است که ثوب در پیش خیاط است، خیاطت هم تمام شده، الان اجاره مستقر می‌شود یا باید ثوب را به من مستأجر بدهد؟ هنوز پارچه پیش شما است و به من ندادید (این که پول را واریز می‌کند به کارت طرف و اصلا طرف خواب است) الان پارچه پیش چه کسی است؟ (پارچه پیش خیاط است) تمام شد (ملک چه کسی است؟) ملک من است، پارچه پیش خیاط است، تسلیم به چیست؟ تسلیم به این است که آن که پیش خیاط است بیاید نزد مستأجر، ملکیت آن را که بحث نداریم، بحث در تسلیم و تسلم است (ما می‌گوییم به تبع ملک او این هم شده تسلیم او) یعنی چه؟ به تبع ملک که تسلیم درست نمی‌کند، به تبع ملک ملکیت درست می‌شود، به تبع ملکیت عمل، اثر هم می‌شود ملک، اما تسلیم چطور؟ بله، مخیطیت الان ملک من مستأجر است اما تسلیم این مخیطیت به چیست؟ شما این صفت را بخواهید به من تسلیم کنید چگونه می‌خواهید تسلیم کنید؟ فرض این است که ثوب پیش من نیست و پیش شما است (پیش شما نیست اما برای شما که هست) باشد، تسلیم یعنی چه؟ وقتی که ما الان یک خانه‌ای را اجاره می‌دهیم به یک من گندم که در پیش شما است، به همین تسلیم محقق می‌شود یا باید گندم را به من بدهی شما؟ به مجرد اجاره ملک من شده اما تسلیم یک امر زائد بر ملکیت است (در اجاره دکتر برای عمل جراحی، در آن‌ جایی که عمل جراحی منتج به نتیجه نمی‌شود، مرحوم نائینی می‌فرماید عمل ارزش ندارد یعنی مالیت برای عمل نیست و برای نتیجه است، با این که همه می‌گویند قرارداد منعقد است) موارد با هم فرق می‌کند؛ در عمل جراحی اجاره بر نفس عمل جراحی است، و عمل دارد روی من انجام می‌شود که دیگر تسلیم و تسلم ندارد، به نفس اتمام عمل تسلیم محقق شده اما الان فرض این است که خیاطت روی ثوب است و ثوب پیش من مستأجر نیست (شما نسبت به جراحی حیوان مثال بزنید) روی حیوان هم که جراحی کنند، اگر حیوان پیش دکتر هست و عمل جراحی انجام می‌دهد، اجاره اگر عمل است، به اتمام عمل اجاره محقق می‌شود ولی حیوان را باید بدهد به من مستأجر، تا وقتی به من مستأجر نداده تسلیم محقق نمی‌شود، باید حیوان را بدهد (شما مکرر می‌گویید غرض از مورد اجاره خارج است) غرض نیست، این‌ها را خوب دقت کنید؛ فرض این است که در عوض در باب اجاره مالیت معتبر است. الان مرحوم نائینی می‌فرماید مالیت برای عمل است یا برای اثری است که به عمل پیدا شده؟ شکی نیست که مالیت برای اثری است که به عمل پیدا شده، در نتیجه اثر که آن مخیطیت است، آن صفت و حالتی است که الان روی ثوب واقع شده، این می‌شود ملک من مستأجر به تبع عمل، وقتی به تبع عمل ملک من شد شما باید ملک من را به من تسلیم کنید؛ یعنی صفت مخیطیت باید به من تسلیم شود، تسلیم آن به تسلیم ثوب است.

      ۴) الظاهر أن الأوصاف مطلقا في المقام و غيره غير قابلة للملكية، فإنها إنما تتعلق بالأعيان أو بمنافعها التي منها الأعمال حيث إن المنفعة تارة تكون من قبيل سكنى الدار و ركوب الدابة، و أخرى عمل شخص من حر أو عبد فالملكية إنما تتحقق في أحد هذين الموردين. و أما الأوصاف القائمة بالعين من كونها مخيطة أو منسوجة أو مصوغة و ما أشبهها فهي غير قابلة للملكية أبدا. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۳۰ ص ۲۰۰

      ۵) و من ثم ليس لأحد أن يملك غيره بهبة و نحوها صفة من صفات العين، فيهب لغيره مخيطية هذا الثوب مثلا ضرورة أن شأن الصفات برمتها إنما هي زيادة قيمة العين أو نقصها من غير أن تقابل هي بأنفسها بالمال، فالعبد الكاتب يسوي بقيمة، و الفاقد للكتابة يسوي بقيمة أقل، فصفة الكتابة أوجبت زيادة الرغبة بالإضافة إلى العين المستتبعة لزيادة القيمة و بذل المال الأكثر بإزائها من دون أن تعتبر الملكية لها بوجه في اعتبار العقلاء. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۳۰ ص ۲۰۱‌

      ۶) و الذي يكشف عما ذكرناه كشفا قطعيا أنه لو أكره أحد على عمل مستتبع لإيجاد صفة في العين كخياطة الثوب أو نسج الصوف أو بناء الجدار، فلازم القول بمملوكية الصفة اشتراك المكره مع المكره في العين الموصوفة، لبقاء الصفة على ملك المكره و عدم خروجها إلى ملك مالك العين بناقل شرعي، فتكون الهيئة للمكره خاصة و المادة للمكره خاصة و يحكم باشتراكهما في العين. و هذا كما ترى باطل جزما، بل العين للمكره خاصة، و هو يضمن للمكره الأجرة بالضرورة. و عليه، فالأجير إنما يملك المستأجر عمله فقط، و هو لا يملك عليه إلا ذلك، و لم تتعلق الملكية بالصفة و الأثر الحاصل من العمل لا استقلالا و لا تبعا حسبما عرفت. همان

      ۷) …و على الجملة: فلا منافاة بين أن نلتزم بما التزم به الماتن من أن الأجرة بإزاء العمل لا الصفة، و مع ذلك يكون القول الثاني هو الأظهر بلحاظ الشرط‌ الضمني الارتكازي، و بذلك نجمع بين الأمرين حسبما عرفت. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۳۰ ص ۲۰۲

      ۸) في حكم إتلاف العين، أو تلفها مع الضمان أو بدونه عند الأجير عند انتهائه عن العمل و قبل أن يسلمها إلى المستأجر. موسوعة الإمام الخوئي ج‌۳۰ ص ۲۰۳

      ۹) أما في التلف بلا ضمان كما في التلف السماوي فلا ينبغي التأمل في استحقاق الأجرة، إذ بعد ما عرفت من أنها واقعة بإزاء نفس العمل و المفروض أنه قد تحقق و لم تكن العين مضمونة عليه و إنما هي أمانة عنده، فلم يكن في العين ضمان و لا إتلاف، فأي مانع بعد هذا عن استحقاق الأجرة؟! همان

      دیدگاه‌ خود را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

      پیمایش به بالا