بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث راجع به اجاره سفیه بود خودش را که آیا متوقف بر اجازه و استیذان از طرف ولی است یا اجاره او صحیح است.
از جهت مقتضای اصل عملی بحث کردیم. از جهت مقتضای اطلاقات و عمومات هم بحث شد. نوبت رسید به وجه سوم که ادله خاصه بود.
وجه سوم روایات
وجه سوم برای عدم صحت اجاره سفیه نسبت به افعال خودش – اموال سفیه را قبلا بحث کردیم و گفتیم صحیح نیست – روایات است.
روایت اول
روایت اول در خصال است.
«و في الخصال عن أبيه عن سعد عن أحمد بن محمد عن ابن أبي نصر عن أبي الحسين الخادم بياع اللؤلؤ عن أبي عبد الله علیه السلام قال: سأله أبي و أنا حاضر عن اليتيم متى يجوز أمره قال حتى يبلغ أشده قال و ما أشده قال احتلامه قال قلت: قد يكون الغلام ابن ثمان عشرة سنة أو أقل أو أكثر و لم يحتلم قال إذا بلغ و كتب عليه الشيء جاز أمره إلا أن يكون سفيها أو ضعيفا.»[۱]
این روایت در وسائل الشیعه کتاب الحجر باب دوم حدیث پنجم است.
بررسی سندی روایت
این روایت از جهت سند مشکلی ندارد الا أبي الحسين الخادم، و لکن این شخص به قرینه راوی او و شهرتش، مقصود از او میشود آدم بن المتوکل، که آدم بن المتوکل ثقه است پس روایت از جهت سند تمام است. البته برخی به این مقدار قناعت نکردند و گفتند صرف اینکه ابی نصر راوی از این شخص است و خودش هم راوی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است اثبات نمیکند که این آدم بن المتوکل ثقه باشد. و لکن با تتبع در کتب روایی، اطمینان حاصل میشود یا لااقل وثوق حاصل میشود که این شخص همان آدم بن المتوکل است و لذا از جهت سند تمام است اما میشود علی المبنی. مثل مرحوم حاج آقا تقی قمی این روایت را از جهت سند قبول ندارد.[۲]
بررسی دلالی روایت
سأله أبي و أنا حاضر، بیاع الؤلؤ میگوید پدر من از حضرت سوال کرد و من حضور داشتم، عن اليتيم متى يجوز أمره، از یتیم که چه وقت امر او جایز است، یعنی امر او نافذ است، چون جواز در این جا جواز تکلیفی نیست، مقصود جواز وضعی است که میشود نفوذ قال حتى يبلغ أشده کبرایی که حضرت بر فرض صدور روایت فرمودند این بود: تا این که به حد اشد برسد قال و ما أشده قال احتلامه یعنی محتلم شود. راوی سوال میکند قال قلت: قد يكون الغلام ابن ثمان عشرة سنة أو أقل أو أكثر و لم يحتلم قد یکون الغلام هجده سال حال یا بیشتر یا کمتر ولی محتلم نمیشود، جوابی که میفرماید این است: قال إذا بلغ و كتب عليه الشيء وقتی که بالغ شود و بر او نوشته شود یعنی بر او قلم تکلیف نوشته شود که در روایات دیگر بیان شده که زمان کتابت قلم تکلیف خمس عشره سنه است.[۳]
تا این جا روایت روشن است، از اینجا به بعد مربوط به ما میشود. میفرماید إذا بلغ اگر بالغ شد و كتب عليه الشيء جاز أمره إلا أن يكون سفيها أو ضعيفا، مگر اینکه این شخص بالغ سفیه یا ضعیف باشد.
مفهوم این جمله شرطیه این است که اگر بالغ نباشد لا یجوز امره و مفهوم استثناء این است که اگر سفیه باشد ولو بالغ باشد، لا یجوز امره. این فقره اخیر دو مفهوم دارد. فقره اخیر اینطور است: إذا بلغ و كتب عليه الشيء، این جمله شرطیه است، جاز أمره إلا أن يكون سفيها أو ضعيفا. یک مفهوم جمله شرطیه دارد که آن مربوط به ما نیست، میفرماید اگر بالغ نشود لم یجز امره، امر او نافذ نیست. یک مفهوم استثنا دارد، امر او جایز است مگر این که سفیه باشد یعنی اگر سفیه باشد امر او جایز نیست.
روایت اطلاق دارد. میفرماید امرش جایز نیست مطلقا. چه اموالش را اجاره دهد، چه خودش را اجاره دهد. هر گونه امری که مربوط به سفیه باشد نافذ نیست.
پس روایت از جهت دلالت تام است، از جهت سند هم علی المبنی است.
(سؤال: ضعیف باشد یعنی چه؟) یعنی قدرت عقلی او کم باشد بیشتر از سفیه.ـ
روایت دوم
روایت دوم در وسائل الشیعه کتاب الوصایا باب ۴۴ حدیث ۸ است.
محمد بن الحسن باسناده عن علی بن الحسن بن الفضال «عن محمد و أحمد ابني الحسن عن أبيهما عن أحمد بن عمر الحلبي عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله علیه السلام قال: سأله أبي و أنا حاضر عن قول الله عز و جل حتى إذا بلغ أشده قال الاحتلام قال فقال يحتلم في ست عشرة و سبع عشرة سنة و نحوها فقال لا إذا أتت عليه ثلاث عشرة سنة كتبت له الحسنات و كتبت عليه السيئات و جاز أمره إلا أن يكون سفيها أو ضعيفا فقال و ما السفيه فقال الذي يشتري الدرهم بأضعافه قال و ما الضعيف قال الأبله».[۴]
واقعا این راویهایی که هوشیار بودند برای بعدیها خیلی مطالب گذاشتند و بسیار قابل استفاده است. انشاءالله بتوانید روایاتی که مربوط به عقائد است را مطالعه کنید در اصول کافی، توحید صدوق، در بعضی از این موارد راویها اصلا سوالهای عجیبی میکنند از امام علیه السلام و جوابهایی که ائمه علیهم السلام میفرمایند واقعا اعجوبه است. من به خاطرم هست در اثبات توحید، یک روایتی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است یک سطر یا یک سطر و نیم است که والد معظم در مقدمه منهاج و مقدمه رساله این روایت را آوردند و این روایت اثبات توحید باری تعالی را میکند به گونهای که شبهه ابن کمونه اصلا پیش نمیآید. شبهه ابن کمونه یکی از شبهات بسیار اساسی در مساله توحید است که ملاصدرا در اسفار طرح میکند و مقداری در رد شبهه بحث میکند. واقعا در کلمات اهل بیت علیهم السلام ذخایری است و ما غافلیم. اثبات توحید آن جا در یک سطر و نیم به گونهای که جایی برای شبهه ابن کمونه نمیگذارد.
بررسی دلالی روایت
قسمت آخر روایت میفرماید: «فقال لا إذا أتت عليه ثلاث عشرة سنة كتبت له الحسنات و كتبت عليه السيئات و جاز أمره إلا أن يكون سفيها أو ضعيفا». باز مفهومش این است که اگر سفیه باشد لم یجز امره.
سفیه و ضعیف هم در روایت معنا شد، سفیه آن است که عقل معاش و عقل معاملاتش ناقص است. ضعیف هم یعنی ابله.
(سؤال: مراد از ابله چیست؟) یعنی کسی که عقل او کم است، سفیه بیشتر در مورد معاملات است ولی ابله در همه امور نقص دارد. به قول شما یک تخته اش کم است.ـ
در این روایت ممکن است یک شبههای به نظر شما برسد که این روایت دارد بلوغ به سیزده سال است و این خلاف مشهور است، بنابراین روایت معمول به اصحاب نیست و معرض عنه اصحاب است. میدانید که این اشکال وارد نیست روی قانون تفکیک در حجیت، این قسمت از روایت ساقط میشود و لکن ما بقی روایت حجیتش به قوت خودش باقی است.
(سؤال: تفکیک در این جا چگونه میشود؟) فقال لا إذا أتت عليه ثلاث عشرة سنة، ثلاث عشرة سنة از بین میرود، میشود اذا جایی که كتبت له الحسنات، وقتی که بالغ شود. (آن شرط است و جواب دارد.) بله، شرط است و جواب دارد. سیزده سالش از بین می رود اما اصل اشتراط بلوغش از بین نمیرود، اصل اشتراط سن باقی میماند، تهدید به سیزده سال ساقط میشود. وقتی اصل اشتراط به سن باقی ماند روایاتی که دلالت میکند پانزده سال معتبر است، آنها بیان میکند که پانزده سال است مشکلی از این جهت نداریم.ـ
بررسی سندی روایت
اشکالی که در این روایت است فقط از جهت سند است و لذا کسی اشکال دلالی بر این روایت نکرده.
اشکال از مرحوم آقای قمی قدس سره
ایشان میفرماید[۵] این روایت اسناد مرحوم شیخ طوسی است به علی بن حسن بن فضال و در اسناد مرحوم شیخ طوسی به علی بن حسن بن فضال، دو نفر هستند که این دو نفر توثیق ندارند. یکی ابن عبدون است که احمد بن عبد الواحد هم از او تعبیر میشود. احمد بن عبدون هم از او تعبیر میشود و یکی هم علی بن محمد بن الزبیر است. این دو نفر در اسناد مرحوم شیخ طوسی به علی بن حسن بن فضال هستند. پس سند میشود غیر تام.
اشکال، اشکال قویی است.
جواب از اشکال به دو وجه است:
وجه اول
احمد بن عبدون یا احمد بن عبد الواحد، از مشایخ نجاشی است و مرحوم آقای خویی قدس سره مشایخ نجاشی را معتبر میدانند[۶] و اگر هم خاطر شما باشد کسانی که بحث اصول را شرکت داشتند در سند حدیث رفع ما هم نتیجه گرفتیم که مشایخ بلا واسطه نجاشی معتبر است. به خاطر کلماتی که مرحوم نجاشی در مقدمهاش داشت و علت تالیف کتاب رجال نجاشی بود که مفصل در سند حدیث رفع بحث کردیم. پس کار احمد بن عبدون درست میشود.
علی بن محمد بن زبیر مورد بحث است. البته ما این شخص را در بحث دماء ثلاثه تمام کردیم و نتیجه گرفتیم که این شخص معتبر است. بنا بر این روایت میشود معتبر.
این یک وجه بود و لکن این وجه میشود علی المبنی.
من اینجا مطالب زیادی نوشتم نسبت به احمد بن عبدون، کلمات نجاشی را آوردم چون آن جا دارد «و كان علوا في الوقت».[۷] بحث است که این علوا فی الوقت به چه کسی برمیگردد. همه اینها را ما بحث کردیم و چون عرفا گفتهاند لا تکرار فی التجلی لذا دو مرتبه بحث نمیکنیم.
وجه دوم
وجه دوم وجه دقیق و مفیدی است که مرحوم آقای خویی دارند و اینها را ما باید فرا بگیریم، به مجرد اینکه یک روایتی دیدیم که سند و رجال آن توثیق ندارد به سرعت رمی به اسقاط نکنیم.
مرحوم آقای خویی قدس سره میفرماید ما قبول میکنیم. چون مرحوم آقای خویی علی بن محمد بن زبیر را قبول ندارند لذا میفرماید که طریق شیخ به ابن فضال اگر چه ضعیف است به خاطر وجود علی بن محمد بن الزبیر و لکن این کتاب یعنی همین کتاب علی بن محمد بن فضال بعینه همان کتابی است که مرحوم نجاشی به این کتاب طریق صحیح دارند در نتیجه اثری برای ضعف طریق مرحوم شیخ باقی نمیماند. چرا؟ چون یک کتابی میشود که دو طریق برای این کتاب به دست ما رسیده. یک طریق از ناحیه مرحوم شیخ طوسی است که مشتمل بر ضعف است به خاطر علی بن محمد بن الزبیر. طریق دیگری که برای این کتاب به ما رسیده و این روایت در آن جا است طریقی است که مرحوم نجاشی دارد و طریق مرحوم نجاشی تمام است و هیچ مشکلی ندارد.
این مطلب را مرحوم آقای خویی در دو سه مورد در موسوعه بیان کردند. کسانی که بحث حج را بودهاند باید به خاطرشان باشد. در حج ما یک مرتبه از این مطلب استفاده کردیم در دماء ثلاثه هم این را مطرح کردهام. خود آقای خوئی در دماء ثلاثه مطرح کردهاند جلد ۷ صفحه ۷۰ در موسوعه. در بحث حج هم به خاطرم هست هم آقای خویی مطرح کردند هم ما مطرح کردیم. حالا به خاطرم نیست جلد ۲۷ هست یا جلد ۲۸ و لکن قبل از این جلد بیست و نهم است که الان مشغول آن هستیم.
پس به این طریق روایت سندش میشود صحیح.
بنابراین روایت هم از جهت سند تمام است و هم از جهت دلالت تمام است استدلال تمام می شود.
(سؤال: …پس به هر صاحب کتابی اگرما یک سند صحیح داشته باشیم همه روایاتش حجت می شود…) البته بله (…چون الان در خیلی از این صاحب کتاب ها ما الان سند …) نه ما باید به آن کتاب سند داشته باشیم و آن کتاب در دست ما باشد. فرض این است که کتابی که الان روایت در آن است همان کتابی است که مرحوم نجاشی هم به همان کتاب سند دارد و اگر دو کتاب باشد معلوم است که فایده ندارد.
(سؤال: در دماء ثلاثه نکتهای را فرمودید که حل می کند این را که اگر استاد مشترک داشتند بعید است که این روایات …) بله اینها را گفتهایم و خود آقای خوئی هم این را دارند.ـ
پس این دو روایت شد. تا این جا به نظر ما هر دو روایت از جهت سند تمام بودند از جهت دلالت هم تمام بودند. البته روایت اول از جهت سند خیلی قوی نبود مورد بحث بود ولو ما وثوق به صدور داشته باشیم.
(سؤال: …مشخص نشد این سندی که مرحوم نجاشی دارد به یک کتاب و یک سندی هم مرحوم شیخ طوسی می دهد آن روایت را اگرمرحوم نجاشی با آن سند…) در همان کتاب هست (…همان روایت را ذکر میکند؟) بله در همان کتاب هست.
(سوال: ازطریق کتب خود ابن فضال …) نه از این طریق نمیشود. موردی که شما میگویید جایی است که کتاب برای ما ثابت باشد الان که کتاب علی بن فضال در خانه ما نیست. چیزی که ما داریم الان نقل مرحوم شیخ است (در زمان مرحوم شیخ…) نه این طور نیست. الان نقلی که مرحوم شیخ دارد این سند دارد و این سند هم مشکل دارد پس روایت از جهت سند ناتمام می شود.ـ
روایت سوم
محمد بن الحسن مرحوم شیخ طوسی عن احمد بن محمد بن عیسی «عن الحسن بن بنت إلياس عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله علیه السلام قال: إذا بلغ أشده ثلاث عشرة سنة و دخل في الأربع عشرة وجب عليه ما وجب على المحتلمين احتلم أو لم يحتلم و كتب عليه السيئات و كتبت له الحسنات و جاز له كل شيء إلا أن يكون ضعيفا أو سفيها».[۸]
از جهت دلالت
مفهوم استثنا این است که اگر سفیه باشد یا ضعیف باشد امرش جایز نیست. این روایت دیگر مال ندارد اطلاق دارد و برای استدلال ما مفید است.
از جهت سند
از جهت اسناد مرحوم شیخ به احمد بن محمد بن عیسی، مرحوم شیخ در فهرست و در تهذیب به این شخص پنج سند دارد و لکن حداقل یک سندش قطعا صحیح است شاید بیشتر از یک سندش قطعا صحیح باشد. پس تا احمد بن محمد بن عیسی میشود تمام.
حسن بن بنت الیاس این شخص عبارت است از حسن بن علی بن بنت الیاس که از او تعبیر میشود به حسن بن علی بن زیاد الوشاء. این شخص هم ثقه است. چرا؟ نجاشی نسبت به این شخص این طور فرموده «الحسن بن علي بن زياد الوشاء بجلي كوفي، قال أبو عمرو: و يكنى بأبي محمد الوشاء و هو ابن بنت إلياس الصيرفي خزاز (خیر) من أصحاب الرضا عليه السلام و كان من وجوه هذه الطائفة».[۹] این شخص از وجوه طایفه شیعه بوده این بالاتر از وثاقت و عدالت برای این شخص ثابت میکند. پس این شخص هم که کارش تمام می شود.
عبدالله بن سنان هم که کارش تمام است.
پس این روایت سندا و دلالتا تمام شد.
روایت چهارم
این روایت را مرحوم آقای خویی مطرح نکردند دو روایتی که تا به حال خواندیم مطرح کردند.
«محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن محمد بن عيسى عن منصور عن هشام عن أبي عبد الله علیه السلام»
این روایت از جهت سند تمام است منصور هم منصور بن حازم است.
و اما متن و دلالت «قال انقطاع يتم اليتيم بالاحتلام و هو أشده و إن احتلم و لم يؤنس منه رشده و كان سفيها أو ضعيفا فليمسك عنه وليه ماله».[۱۰]
روایت می فرماید انقطاع يتم اليتيم یعنی انقطاع عدم بلوغ آن به احتلام است الاحتلام و هو أشده و إن احتلم و اگر محتلم شود و لکن لم يؤنس منه رشده رشید نباشد سفیه باشد یا ضعیف باشد ولی او باید مال او را امساک کند و به او ندهد و كان سفيها أو ضعيفا فليمسك عنه وليه ماله.
این روایت سندش تمام است فقط مشکلی که هست این است که این روایت مربوط به اموال سفیه است و بحث ما نسبت به افعال سفیه است پس ولو روایت از جهت سند تمام است اما مربوط به بحث ما نمیشود.
تا فردا.
۱ ـ وسائل الشيعة ؛ ج۱۸ ؛ ص۴۱۲
۲ ـ الذي يمكن أن يذكر في وجه المنع حديثان أحدهما ما رواه الخادم بياع اللؤلؤ و قد تقدم منا أن الحديث ضعيف فان الرجل بالعنوان المذكور في الحديث لم يوثق. الغاية القصوى في التعليق على العروة الوثقى – كتاب الإجارة؛ ص: ۲۵
۳ ـ سألت أبا جعفر علیه السلام قلت له متى يجب على الغلام أن يؤخذ بالحدود التامة و تقام عليه و يؤخذ بها قال إذا خرج عنه اليتم و أدرك قلت فلذلك حد يعرف به فقال إذا احتلم أو بلغ خمس عشرة سنة أو أشعر أو أنبت قبل ذلك أقيمت عليه الحدود التامة و أخذ بها وسائل الشيعة ؛ ج۱ ؛ ص۴۳
۴ ـ وسائل الشيعة ؛ ج۱۹ ؛ ص۳۶۳
۵ ـ و الحديث ضعيف بضعف اسناد الشيخ الى ابن فضال. الغاية القصوى في التعليق على العروة الوثقى – كتاب الإجارة؛ ص: ۲۵
۶ ـ و ممن شهد بوثاقة جماعة- على نحو الإجمال- النجاشي، فإنه يظهر منه توثيق جميع مشايخه. قال- قدس سره- في ترجمة أحمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسن الجوهري: «رأيت هذا الشيخ و كان صديقا لي و لوالدي و سمعت منه شيئا كثيرا، و رأيت شيوخنا يضعفونه فلم أرو عنه شيئا، و تجنبته ..». و قال في ترجمة محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن البهلول: «و كان في أول أمره ثبتا ثم خلط، و رأيت جل أصحابنا يغمزونه و يضعفونه .. رأيت هذا الشيخ، و سمعت منه كثيرا، ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني و بينه». و لا شك في ظهور ذلك في أنه لا يروي عن ضعيف بلا واسطة فيحكم بوثاقة جميع مشايخه معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج۱، ص: ۵۰
۷ ـ رجال النجاشي؛ ص۸۷
۸ ـ وسائل الشيعة؛ ج۱۹؛ ص۳۶۴
۹ ـ رجال النجاشي؛ ص۳۹
۱۰ ـ وسائل الشيعة ؛ ج۱۸ ؛ ص۴۰۹