بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
تکمیل بحث در استدلال به سنت
یک دو تا حدیث را گفتند که استدلال شده برای برائت اینها را هم طرح بکنیم تا نسبت به احادیث انشاءالله بحث نسبتا کامل بشود.
روایت اول
حدیث اول، حدیث رکوب الامر بجهاله هست که این حدیث را مرحوم شیخ در تهذیب در جلد پنجم صفحهی ۷۲ آورده:
«موسى بن القاسم عن عبد الصمد بن بشیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: جاء رجل یلبی…»
خوب این حدیث را خوب گوش بدهید بعد ببینید چه نعمتی خدا به ما داده که ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را داریم. همه روایت را میخوانیم واقعا آدم میفهمد چه خبر است.
«جاء رجل یلبی حتى دخل المسجد و هو یلبی و علیه قمیصه» لباسهای خودش را در نیاورده بوده، لباس احرام نپوشیده با لباس دوخته تلبیه گفته و وارد مسجد الحرام شده «فوثب إلیه أناس من أصحاب أبی حنیفه» عدهای از اصحاب ابی حنیفه بر او هجوم آوردند «فقالوا شق قمیصک و أخرجه من رجلیک» قمیصت را پاره کن و از پا در بیاور «فإن علیک بدنه» یک شتر هم باید کفاره بدهی «و علیک الحج من قابل» یک حج هم باید سال آینده انجام بدهی «و حجک فاسد» حجت هم فاسد است «فطلع أبو عبد الله علیه السلام فقام على باب المسجد فکبر و استقبل الکعبه فدنا الرجل من أبی عبد الله علیه السلام و هو ینتف شعره و یضرب وجهه» موی خودش را از ناراحتی میکند و به سر و صورت خودش میزد «فقال له أبو عبد الله علیه السلام اسکن یا عبد الله فلما کلمه و کان الرجل أعجمیا فقال أبو عبد الله علیه السلام ما تقول» حرفت چیست؟ «قال کنت رجلا أعمل بیدی» کسی بودم که با دست کار میکردم یعنی پول آنچنانی نداشتم گنجی نداشتم، ارثی نداشتم کار میکردم به دستم «فاجتمعت لی نفقه» حالا یک مالی برای من جمع شد «فجئت أحج لم أسأل أحدا عن شیء فأفتونی هؤلاء أن أشق قمیصی» از هیچ کسی هم دیگر سؤال نکردم گفتم حج خدا است دیگر میرویم دیگر به امید خدا ولیکن اینها به من فتوا دادن که «اشق قمیصی» پیراهنم را پاره کنم «و أنزعه من قبل رجلی» و از پایم در بیاورم «و أن حجی فاسد و أن علی بدنه» یک شتر هم باید قربانی بدهم «فقال له متى لبست قمیصک أ بعد ما لبیت أم قبل» چه وقت پیراهن دوخته را به تن کردی قبل از این که تلبیه بگویی یا بعد از آن «قال قبل أن ألبی» قبل از این که تلبیه بگویم با همین لباس دوخته آمدم و تلبیه گفتم «قال فأخرجه من رأسک فإنه لیس علیک بدنه و لیس علیک الحج من قابل» نه بدنه بر تو هست، حجت هم درست هست، حج هم سال آینده لازم نیست بیایی «أی رجل رکب أمرا بجهاله فلا شیء علیه» بعد حضرت یک کبرای کلی فرمودند بر فرض صدور روایت هر شخصی که مرتکب امری بشود به جهالت شیئی بر او نیست «طف بالبیت سبعا و صل رکعتین عند مقام إبراهیم علی نبینا و علیه السلام و اسع بین الصفا و المروه و قصر من شعرک فإذا کان یوم الترویه فاغتسل و أهل بالحج و اصنع کما یصنع الناس».[۱]
این جمله «ای رجل رکب امرا بجهاله فلا شیء علیه» دلالت میکند که هر چیزی را که انسان جهل به او داشته باشد و مرتکب بشود چیزی بر او نیست. فلا شیء علیه اطلاق دارد هم نفی مؤاخذه و عقاب میکند و هم نفی مثل کفاره و احکام وضعیه را میکند. بنا بر این شاهد میشود برای بحث ما، مثلا نسبت به شرب توتون. البته بعد الفحص چون بعدا خواهد آمد که شرایط جریان اصول فحص است.
(سؤال: در روایت فحص ندارد) در روایت فحص نباشد مقیدات فحص داریم جدا خودش دلیل دارد عزیز من میآید انشاءالله به وجوهی استدلال شده بر لزوم فحص میآید در رسائل هم خواندهاید. آخر بحث اصول قبل از استصحاب شرائط جریان اصول را مرحوم شیخ طرح کردند. (این روایت معارض نمیشود چون میگوید من نپرسیدم اصلا معلوم است فحص نکرده همین طوری آمده) همان دیگر حالا میگوییم. شما باید یک مقدار صبر کنید. گفت گر صبر کنی ز حلوا غوره سازم.ـ
خب پس در ما نحن فیه نسبت به شرب توتون اگر ما مرتکب شدیم عن جهاله فلا شیء علینا مؤاخذهای بر ما نیست میشود مثل رفع ما لا یعلمون. پس روایت دلیل میشود بر برائت.
سند روایت
این روایت از جهت سند آن طور که به خاطرم هست تمام است و مشکلی ندارد.
دلالت روایت
اشکال اول
از جهت دلالت اشکالی که هست این است که این روایت مربوط به جاهل مرکب است چون مورد روایت کسی بوده که اصلا احتمال نمیداده که در احرام باید لباس غیر مخیط بپوشد. جاهل مرکب بوده و قاصر هم بوده. چون آگاه به مسائل نبوده در نتیجه روایت اثبات برائت و عدم مؤاخذه میکند اما نسبت به جاهل مرکب و مورد بحث ما جاهل بسیط است. یعنی نه، ملتفت هستیم نمیدانیم آیا شرب توتون حرام است یا حلال است. پس روایت مربوط به ما نمیشود.
جواب از اشکال
از این اشکال جواب میدهیم که مورد روایت، مورد جاهل مرکب است. اگر تعلیل در روایت نبود ما هم از جاهل مرکب تجاوز نمیکردیم اما روایت معلل است تعلیل دارد «ای رجل رکب امرا بجهاله فلا شیء علیه» هر کسی که مرتکب امری به جهالت بشود شیئی بر او نیست. پس به مقتضای تعمیم تعلیل استفاده میشود که برائت ثابت است مطلقا هم برای جاهل مرکب هم برای جاهل بسیط.
اللهم الا ان یقال که کسی این طور بگوید که اساسا رکوب المرء امرا بجهاله در مورد جهل مرکب است نه در جهل بسیط.
اگر کسی این را بگوید البته شک میشود در اطلاق روایت و روایت از صلاحیت استدلال ساقط میشود.
ولیکن ما هستیم و تعلیلی که در روایت هست «ای رجل رکب امرا بجهاله فلا شیء علیه».
پس استدلال به این روایت بر برائت به نظر ما قوی است البته مثل رفع ما لا یعلمون نیست.
(سؤال: این بعد از عمل است مرتکب کاری شده و بعد فهمیده خلاف بوده مورد بحث ما این است که این کار را انجام بدهد) فرق نمیکند چون به نحو قضیه حقیقیه است. الان نسبت به شرب توتون هم اگر کسی مرتکب شد هیچ عقابی بر او نیست در صورتی که بعد الفحص باشد. (صدر روایت حداقل ما یحتمل للقرینیه است) مورد که مخصص نیست. لذا اگر ما این تعلیل را نداشته باشیم بله. ببینید مورد روایت جاهل مرکب است شکی نیست اما تعلیل فرض این است که در روایت هست، تعلیل اگر در روایت نبود ما هم میگفتیم خاص به جاهل مرکب است (ما نمیگوییم خاص به جاهل مرکب هست حداقل این احتمال را دارد) نه دیگر وقتی مورد مخصص نباشد پس اطلاق تعلیل محکم است دیگر.
(سؤال: ما در برائت دنبال نفی استحقاق عقاب هستیم و شما فرمودید که فلا شیء علیه هم حکم وضعی را نفی میکند و هم عقاب را نفی میکند در حالی که مدعای ما نفی استحقاق عقاب است) همان مقصود این است که نفی استحقاق عقاب هم میکند یعنی میگوید این آدم مستحق چیزی نیست (از کجا میگویید؟) فلا شیء علیه. هیچ بر او نیست نه عقاب نه استحقاق عقاب، اطلاق دارد فلا شیء علیه. از این اطلاق بالاتر نمیشود. لا نفی جنس هست، شیء بعد از لا نفی جنس هست شیء هم خود آن به تنهایی از مبهمات عامه است (استحقاق عقاب قابل جعل نیست که با اینها بخواهد نفی بشود) نه دارد ارشاد میکند خدا خیرت بدهد. رفع ما لا یعلمون هم همین طور است. در رفع ما لا یعلمون چه کار میکرد؟ (وجوب احتیاط را برمیداشتیم) نه، وجوب احتیاط را برمیداشت؟ این جا هم وجوب احتیاط را برمیدارد این که وجوب احتیاط ندارد که اگر کسی به جهالت کاری را مرتکب شد مشکلی ندارد چون احتیاط بر او واجب نبوده. فرقی نمیکند از این جهت.
(سؤال : بعضی گفتند این مربوط به احکام جزائیه است) جزائیه یعنی کفاره و اینها (لذا در حج هم برای احکام جزائیه به این استشهاد کردند) بله ولیکن اطلاق دارد فلا شیء علیه (به خاطر این که میگویند ترک تعلم کرده بود قطعا گناه کرده و حضرت وقتی فرمود که لا شیء علیه به این معنی که حکم جزائی گردن او نیست اما این که گناه نکرده باشد چون ترک تعلم کرده مثلا بگوییم …) درست است فرض این است که بنده خدا اصلا احتمال نمیداده. این بنده خدا گفته حج یعنی آدم برود تلبیه بگوید و یا علی. برود مسجد الحرام طواف بکند بعد هم خلاص. اصلا دنبال این حرفها نبوده. احتمال نمیداده. میشود جاهل مرکب. (دو تا ایرانی رفته بودند ماه عسل از خارج با پیراهن عادی رفتند مکه صاحب هتل گفته چرا این طور آمدی باید بروید احرام) با پیراهن عروسی هم رفته بوده، خب ببینید این الان موردش پیدا شد. پیش میآید خدا خیرتان بدهد. بله لا شیء علیه اطلاق دارد، ظهور دارد اصلا مورد، مورد کفاره است و اینها. ولیکن ببینید حضرت چند چیز را برداشتند وجوب کفاره را برداشتند، وجوب حج را نسبت به سال آینده برداشتند که این وجوب تکلیفی است دیگر (احرامی که بسته بوده درست بوده، لباس او خراب بوده. تلبیه گفته بوده فقط یک کفاره بوده چون حج فاسد نبوده) میدانم اما لا شیء علیه دارد میگوید که این شخص چون این کارها را به جهالت کرده هیچ کدام از این حرفهایی که تو گفتی نیست یعنی نفی فتوای ابوحنیفه را میکند به طور مطلق. علی ای حال قوی مثل رفع ما لا یعلمون نیست ولی قابل برای استدلال هست.ـ
روایت دوم
روایت دوم، روایت مهمی است از جهت سند هم تام است.
روایت در وسائل الشیعه است فکر میکنم جلد ۲۷ص۱۲۷:
«أبی علی الأشعری عن محمد بن عبد الجبار و عن محمد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان جمیعا عن صفوان عن عبد الرحمن بن الحجاج عن أبی إبراهیم [۲] علیه السلام».
روایت از جهت سند تمام است.
«قال: سألته عن الرجل یتزوج المرأه فی عدتها بجهاله» ازدواج میکند با زنی در عده در حالی که جاهل بوده «أ هی ممن لا تحل له أبدا» آیا این از مواردی است که حرمت ابدی میآورد؟
«فقال لا أما إذا کان بجهاله فلیتزوجها بعد ما تنقضی عدتها» اول فرمودند که حرمت ابدی نمیآورد. بعد هم حکم دوم فرمودند که اگر به جهالت باشد بعد از انقضاء عده میتواند با او ازدواج کند.
اگر این حکمها را هر کدام در یک سطر بنویسید خوب است چون حدیث خیلی حدیث پر محتوایی است و مباحثی در آن هست.
مطلب سومی که حضرت فرمودند این است: «و قد یعذر الناس فی الجهاله بما هو أعظم من ذلک» ای چه بسا مردم معذور هستند در جهالت به آن چه که اعظم از نکاح در عده هست یعنی جهل یکی از عذرهایی است که خیلی از تکالیف مهم را بر میدارد.
«فقلت بأی الجهالتین یعذر» راوی راوی فهمیدهای بوده «بجهالته أن ذلک محرم علیه أم بجهالته أنها فی عده» خب جهالت نسبت به ازدواج در عده دو صورت دارد. تاره شبهه، شبههی حکمیه است نمیداند که آیا ازدواج در عده حرام است یا حلال. تاره شبههی موضوعیه است میداند حرام است نمیداند این زن در عده هست یا در عده نیست. میداند در عده هست نمیداند عده او منقضی شده است یا خیر. اینها میشود شبههی موضوعیه. حالا راوی دارد همینها را سؤال میکند «فقلت بای جهالتین یعذر» به کدام یک از دو جهالت معذور است؟ نسبت به شبههی حکمیه یا نسبت به شبههی موضوعیه؟ «بجهالته ان ذلک محرم علیه» که شبههی حکمیه است «ام بجهالته أنها فی عده» در کدام یکی معذور است؟ «فقال إحدى الجهالتین أهون من الأخرى».
این شد مطلب چهارم از امام علیه السلام.
از این عبارت دو چیز در میآید یکی که در هر دو معذور است یکی این که در یک جهالت اهون است نسبت به جهالت دیگر این جمله مفید هر دو هست. پس هم ثابت میکند که در شبههی موضوعیه معذور است هم ثابت میکند که در شبههی حکمیه معذور است یک، و هم ثابت میکند که یکی از دو جهالت اهون است. حالا کدام یکی برای ما [است] فعلا معلوم نیست تا بعد.
«الجهاله بأن الله حرم ذلک علیه» این اهون است. یعنی جهالت به شبههی حکمیه اهون است.
پس این هم مطلب ششم شد.
مطلب ششم شد دیگر خدا خیرت بدهد. جملهی قبلی دو مطلب داد یکی در هر دو شبهه جهل عذر میآورد یکی این که یکی از دو جهل اهون است. این شد پنج تا. این جمله معین کرد آن جهالتی که اهون هست و سادهتر است، جهالت در شبههی حکمیه است «الجهاله بأن الله حرم ذلک علیه». البته اینها همه را باید بحث بکنیم.
چرا این اهون است؟ «و ذلک بأنه لا یقدر على الاحتیاط معها» امام تفضل فرمودند علت آن را هم بر فرض صدور روایت بیان فرمودند.
این میشود مطلب هفتم که علت آن این است که در شبههی حکمیه قدرت بر احتیاط ندارد.
«فقلت و هو فی الأخرى معذور» راوی مثل این که خوب متوجه نشده که آیا بالاخره در آن یکی دیگر هم معذور هست یا معذور نیست لذا سؤال میکند «قال نعم» در دیگری هم معذور است «إذا انقضت عدتها فهو معذور فی أن یتزوجها».
این میشود مطلب هشتم. بیان یک حکم وضعی فرمودند و تکلیفی که وقتی عده او منقضی شد این معذور است میتواند با او ازدواج کند دیگر. نه حرمت تکلیفی دارد و نه حرمت وضعی دارد. یعنی نکاح او درست است.
«فقلت…»
واقعا اگر روات همه این طور بودن چه قدر معارف به ما رسیده بود به خصوص در عقائد. چه قدر به ما معارف رسیده بود! و ای چه بسا بودند، حذف شدند، خیلی کتب از شیعه حذف شده، خیلی معارف از شیعه حذف شده. شما این نهج البلاغه را ببینید. هدف مرحوم سید رضی از نهج البلاغه چی بوده چی شده! چیزی شده که دنیا در مقابل آن عاجز هست الان، با این که هدف او فقط جمع آوری از جهت ادبی بوده و اگر همه را جمع کرده بودند میآوردند چه میشد.
علی ای حال «فإن کان أحدهما متعمدا و الآخر بجهل» حالا اگر یکی عالم متعمد است دیگری جاهل است حکم چیست؟ «فقال الذی تعمد لا یحل له أن یرجع إلى صاحبه أبدا»[۳] اگر با علم و عمد در عده نکاح کرده باشد حرمت ابدی پیدا میکند دیگر حق ندارد که به او رجوع کند.
این شد مطلب نهم.
خب در این حدیث یک مطلب فرمایشات بزرگان است که ما باید اینها را طرح کنیم ببینیم در این مسأله چه گفتند. مثل مرحوم شیخ انصاری قدس سره. البته همه را که نمیتوانیم بگوییم کلمات بعضی را میگوییم. خیلی درس طول کشیده. البته خب اینها را هم دوره قبل من طرح نکردم، حالا این دوره شما ما شاء الله متقاضی هستید چارهای نداریم طرح میکنیم. کلمات بزرگان از مرحوم شیخ انصاری، از مرحوم فشارکی بعد مرحوم آقاضیاء عراقی اینها مطالبی دارند. بعد مرحوم شهید، مرحوم شهید در القواعد به این روایت برای برائت استدلال میکنند و یکی از ادلهی برائت را خود همین حدیث ذکر میکند. یعنی این حدیث از قدیم مطرح بوده برای استدلال به برائت. و در عین این که استدلال بر برائت را طرح میکنند روی چند مطلب هم تکیه کردند. یکی این که چطور امام بین این دو جهالت فرق گذاشتند؟ بین جهالت در شبههی حکمیه و جهالت در شبههی موضوعیه. چطور امام فرمودند که در حکمیه احتیاط ممکن نیست اما در موضوعیه احتیاط ممکن هست و حال این که این دو تا هر دو علی سویه هست؟ لذا آمدند بحثهای مفیدی نسبت به روایت مطرح کردهاند در فقرات روایت که انشاءالله اگر خدا توفیقی بدهد تا جایی که بشود مختصری عرض میکنم ولی تفصیل آن ممکن نیست. فقه جعفر بن محمد الصادق صلوات الله علیه به عمر کسی بر نمیآید. به عمر بشر بر نمیآید یعنی به عمر کل دنیا هم بر نمیآید اینهایی که در دست ما هست … به قول یکی اگر پشهای به دریا برود روی بال او چقدر آب مینشیند آن که به دست ما است این است. مرحوم صاحب جواهر وقتی میخواسته فوت بکند یک مقدار سکرات موت بر او سخت بوده بعد منادی آمده گفته بر او سهل بگیر فان فی قلبه شیئا من فقه جعفر بن محمد صلوات الله علیه. شیئا! صاحب جواهر شیئا بوده.ـ
کلام مرحوم شیخ انصاری
حالا وارد میشویم در فرمایشات مرحوم شیخ انصاری قدس سره.
بررسی صور مسئله
مرحوم شیخ انصاری میفرماید که مسأله چند صورت دارد.
صورت اول شبهه موضوعیه عده
صورت اول[۴] این است که علم دارد به عده فی الجمله. میداند عده بالاخره در شریعت اسلام تشریع شده و علم هم دارد به مقدار عده و میداند مقدار عده هم سه ماه و ده روز است مثلا، شک دارد در انقضاء عده و در انقضاء مدت. نمیداند آیا سه ماه و ده روز گذشته یا نگذشته. خب این میشود شبهه شبههی موضوعیه. چون از نظر حکمی عده مشخص شده که لازم است و مقدار آن هم مشخص شده که چه مقدار هست به جهت امور خارجیه معلوم نیست که الان این زن از عده خارج شده یا نشده. البته میدانید قول زن در خروج او از عده پذیرفته میشود حالا جوری است که از او نتوانستند بپرسند یا موردی بوده که قول او پذیرفته نبوده شبهه، شبههی موضوعیه شده.
اولا
مرحوم شیخ میفرماید این صورت مسأله اولا خارج از ما نحن فیه است. چرا؟ چون بحث ما در اثبات برائت است نسبت به شبهات حکمیه نه نسبت به شبهات موضوعیه میشود خارج از بحث.
ثانیا
تکلیف این صورت مشخص است. در این صورت مرجع میشود استصحاب عده باید استصحاب عده کند و در نتیجه نکاح با او جائز نیست.
صورت دوم شک در مقدار عده
صورت دوم[۵] این است که علم به عده دارد اما نمیداند که عده چه مقدار است سه ماه است، سه ماه و ده روز است، سه حیض است، سه طهر است نمیداند. این جا میشود شبههی حکمیه. چرا؟ چون رافع شبهه شارع مقدس است او تعیین میفرماید که عده چه مقدار است. خب وظیفه شخص چه میشود فحص میشود و سؤال. مادامی که دارد فحص میکند و سؤال میکند تا وقتی که به حکم شرعی نرسیده مرجع برای او استصحاب است. استصحاب چه؟
فکر کنید که چه استصحابی میکند چون نمیداند که مقدار عده چه قدر است. نمیداند مقدار عده سه ماه است یا سه ماه و ده روز است.
(سؤال: جای استصحاب نیست) ایشان که میگوید اصلا جای استصحاب نیست بالمره، خیالش راحت. بعضی از شما میگویید استصحاب عده است. (…) ایشان میگوید استصحاب عدم صحت عقد نکاح. دیگر چه؟ (…) ایشان هم که میگویند استصحاب نکاح میکنیم. الحمد لله رب العالمین. چند تا دیگر استصحاب دیگر پیدا بشود. فرمایشات شیخ را مطالعه کنید تا فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱ـ تهذیب جلد ۵ صفحه ۷۴
۲ـ فی التهذیب عن أبی عبد الله( علیه السلام).
۳ـ وسائل الشیعه ؛ ج۲۰ ؛ ص۴۵۱
۴ ـ و فیه: أنّ الجهل بکونها فی العدّه إن کان مع العلم بالعدّه فی الجمله و الشکّ فی انقضائها: فان کان الشک فی أصل الانقضاء مع العلم بمقدارها فهو شبهه فی الموضوع خارج عمّا نحن فیه، مع أنّ مقتضى الاستصحاب المرکوز فی الأذهان عدم الجواز. فرائد الأصول ؛ ج۲ ؛ ص۴۴
۵ـ و منه یعلم: أنّه لو کان الشکّ فی مقدار العدّه فهی شبهه حکمیّه قصّر فی السؤال عنها، و هو لیس معذورا فیها اتفاقا؛ و لأصاله بقاء العدّه و أحکامها، بل فی روایه اخرى أنّه: «إذا علمت أنّ علیها العدّه لزمتها الحجّه»، فالمراد من المعذوریّه عدم حرمتها علیه مؤبّدا، لا من حیث المؤاخذه. و یشهد له أیضا: قوله علیه السّلام- بعد قوله: «نعم، أنّه إذا انقضت عدّتها فهو معذور»-: «جاز له أن یتزوّجها». فرائد الأصول ؛ ج۲ ؛ ص۴۴