ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ چهارشنبه ‏۵‏.۷‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۲ ـ چهارشنبه ۱۲‏.۷‏.۱۴۰۲ ـ ۱۸‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۳ ـ چهارشنبه ‏۱۹‏.۷‏.۱۴۰۲ ـ ۲۵‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۴ ـ چهارشنبه ‏۳‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۹‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۵ ـ چهارشنبه ‏۱۰‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۱۶‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۶ ـ چهارشنبه ‏۱۷‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۲۳‏.۴‏.۱۴۴۵

جلسه ۷ ـ چهارشنبه ‏۲۴‏.۸‏.۱۴۰۲ ـ ۱‏.۳‏.۱۴۴۵

جلسه ۸ ـ چهارشنبه ‏۱‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۸‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۹ ـ چهارشنبه ‏۱۵‏.۹‏.۱۴۰۲ ـ ۲۲‏.۵‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۰ ـ چهارشنبه ‏۶‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۱۳‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۱ ـ چهارشنبه ‏۲۰‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۲۷‏.۶‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۲ ـ چهارشنبه ‏۲۷‏.۱۰‏.۱۴۰۲ ـ ۵‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۳ ـ چهارشنبه ‏۴‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۲‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۴ ـ چهارشنبه ‏۱۱‏.۱۱‏.۱۴۰۲ ـ ۱۹‏.۷‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۵ ـ چهارشنبه ‏۲‏.۱۲‏.۱۴۰۲ ـ ۱۱‏.۸‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۶ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۵ ـ ۱۵‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۷ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۲ ـ ۲۲‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۸ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۱۹ ـ ۲۹‏.۱۰‏.۱۴۴۵

جلسه ۱۹ ـ چهار‌شنبه ۱۴۰۳.۲.۲۶ ـ ۶‏.۱۱‏.۱۴۴۵

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

بحث در این بود که در مصدود برای محل شدن هدی و قربانی کردن لازم است و اما آیا حلق و تقصیر هم لازم است یا لازم نیست.

به حسب اصل عملی معلوم شد که مادامی که حلق و تقصیر نکند استصحاب کونه مُحرِما جاری است لذا برای خروج از احرام احتیاج دارد به محل.

برای این که علاوه بر هدی حلق لازم است استدلال شده بود به روایت عامیه که جلسه قبل خواندیم و برای این که احلال مصدود متوقف بر تقصیر است دو روایت در جلسه گذشته خواندیم که هر دو از جهت سند ناتمام بود.

پس تا به حال دلیلی بر لزوم حلق و تقصیر برای محل شدن مصدود نداریم الا استصحاب. استصحاب هم منقطع است به اطلاق مقامی صحیحه زراره. صحیحه زراره که یادتان هست؛ «يذبح‏ حيث‏ صد» و بعد داشت «فيأتي النساء»[۱] یعنی کلا از احرام خارج می‌شود البته گفتیم اطلاق این روایت اطلاق مقامی است. بنا بر این تا این جا دلیلی ما بر حلق و تقصیر پیدا نکردیم.

وجه سوم بر وجوب تقصیر

یک روایت دیگری هست در تفسیر علی بن ابراهیم قمی. این روایت محل استشهاد آن دو سه جمله بیشتر نیست اما چون روایت مشتمل بر بعضی از نکات معرفتی هست من روایت را به طور کامل قرائت می‌کنم ولی ترجمه و شرح نمی‌کنیم تا برسیم به محل شاهد.

در تفسیر جلد ۲ صفحه ۳۱۰ این طور است:

«بسم الله الرحمن الرحيم إنا فتحنا لك فتحا مبينا قال فإنه حدثني أبي عن ابن أبي عمير عن ابن سنان عن أبي عبد الله علیه السلام…»

مراد از ابن سنان، ظاهرا عبدا الله بن سنان است و روایت از جهت سند علی الظاهر تام است.

«قال‏ كان سبب نزول‏ هذه‏ السورة و هذا الفتح‏ العظيم» در فتح مکه «أن الله عز و جل أمر رسول الله صلی الله علیه و آله في النوم أن يدخل المسجد الحرام و يطوف و يحلق مع المحلقين، فأخبر أصحابه و أمرهم بالخروج‏ فخرجوا» حضرت خواب را برای اصحاب‌شان نقل فرمودند بنا شد که این‌ها عمره انجام دهند و از مدینه خارج شوند «فلما نزل ذا الحليفة» وقتی به ذا الحلیفه رسیدند که مسجد شجره هم همین جا است و میقات است «أحرموا بالعمرة و ساقوا البدن و ساق رسول الله صلی الله علیه و آله» که محرم که شدند سوق هدی هم کردند یعنی هدی را با خودشان بردند «ستا و ستين بدنة و أشعرها عند إحرامه، و أحرموا من ذي الحليفة ملبين بالعمرة قد ساق من ساق منهم الهدي مشعرات مجللات.

فلما بلغ قريشا ذلك» وقتی خبر حرکت حضرت به قریش رسید «بعثوا خالد بن الوليد في مائتي فارس كمينا ليستقبل رسول الله صلی الله علیه و آله، فكان يعارضه على الجبال فلما كان في بعض الطريق حضرت صلاة الظهر فأذن بلال و صلى رسول الله صلی الله علیه و آله بالناس فقال خالد بن الوليد لو كنا حملنا عليهم و هم في الصلاة لأصبناهم» یعنی می‌توانیم آن‌ها را بگیریم «فإنهم لا يقطعون صلاتهم و لكن تجي‏ء لهم الان صلاة أخرى أحب إليهم من ضياء أبصارهم فإذا دخلوا في الصلاة أغرنا عليهم، فنزل جبرئيل علیه السلام على رسول الله صلی الله علیه و آله بصلاة الخوف» خالد بن ولید گفت حالا نماز بعدی حمله می‌کنیم، صلاة‌خوف نازل شد «بقوله: "و إذا كنت فيهم فأقمت لهم الصلاة" الآیة و هذه الآية في سورة النساء و قد مضى ذكر خبر صلاة الخوف فيها.

فلما كان في اليوم الثاني نزل رسول الله صلی الله علیه و آله الحديبية» حضرت رسیدند به حدیبیه که صلح حدیبیه هم مال همین جا است «و هي على طرف الحرم و كان رسول الله صلی الله علیه و آله يستنفر بالأعراب في طريقه معه فلم يتبعه أحد و يقولون: أ يطمع محمد و أصحابه أن يدخلوا الحرم و قد غزتهم قريش في عقر ديارهم فقتلوهم إنه لا يرجع محمد و أصحابه إلى المدينة أبدا.

فلما نزل رسول الله صلی الله علیه و آله الحديبية خرجت قريش يحلفون باللات و العزى لا يدعون محمدا يدخل مكة و فيهم عين تطرف، فبعث إليهم رسول الله صلی الله علیه و آله أ ني لم آت لحرب و إنما جئت لأقضي نسكي و أنحر بدني و أخلي بينكم و بين لحماتها» یعنی تازه این گوسفندها و شترهایی را هم که می‌کُشیم گوشت آن‌ها را هم می‌گذاریم برای شما «فبعثوا عروة بن مسعود الثقفي و كان عاقلا لبيبا و هو الذي أنزل الله فيه "و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على‏ رجل من القريتين عظيم‏."

فلما أقبل على رسول الله صلی الله علیه و آله عظم ذلك و قال: يا محمد تركت قومك و قد ضربوا الأبنية و أخرجوا العود المطافيل‏ يحلفون باللات و العزى لا يدعوك تدخل مكة فإن مكة حرمهم و فيهم عين تطرف أ فتريد أن تبيد أهلك و قومك يا محمد! فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما جئت لحرب و إنما جئت لأقضي نسكي فأنحر بدني و أخلي بينكم و بين لحماتها، فقال عروة: بالله ما رأيت كاليوم أحدا صد كما صددت» حضرت مصدود شدند، ممنوع از دخول به مکه.

«فرجع إلى قريش و أخبرهم فقالت قريش و الله لئن دخل محمد مكة و تسامعت به العرب لنذلن و لتجترين علينا العرب» گفتند اگر حضرت بیاید و خبر آن به عرب‌ها برسد ما ذلیل می‌شویم «فبعثوا حفص بن الأحنف و سهيل بن عمرو فلما نظر إليهما رسول الله صلی الله علیه و آله قال: ويح قريش قد نهكتهم الحرب أ لا خلوا بيني و بين العرب فإن أك صادقا فإنما أجر الملك إليهم مع النبوة و إن أك كاذبا كفتهم ذؤبان العرب لا يسألني اليوم امرؤ من قريش خطة ليس لله فيها سخط إلا أجبتهم إليه.

قال: فوافوا رسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا: يا محمد أ لا ترجع عنا عامك هذا» امسال را برگرد «إلى أن ننظر إلى ما ذا يصير أمرك و أمر العرب فإن العرب قد تسامعت بمسيرك فإن دخلت بلادنا و حرمنا استذلتنا العرب و اجترأت علينا و نخلي لك البيت في العام القابل في هذا الشهر ثلاثة أيام حتى تقضي نسكك و تنصرف عنا.

فأجابهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلى ذلك و قالوا له و ترد إلينا كل من جاءك من رجالنا و نرد إليك كل من جاءنا من رجالك فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: من جاءكم من رجالنا فلا حاجة لنا فيه و لكن على أن المسلمين بمكة لا يؤذون في إظهارهم الإسلام و لا يكرهون و لا ينكر عليهم شي‏ء يفعلونه من شرائع الإسلام، فقبلوا ذلك.

فلما أجابهم رسول الله صلی الله علیه و آله إلى الصلح أنكر عامة أصحابه» یک نکته معرفتی این جا است، ببینید چه کسی دارد منکر می‌شود «و أشد ما كان إنكارا فلان» این فلان همه جا به حضرت اعتراض داشته. قضیه عمره که یادتان هست؟ تبدیل حج تمتع که روایت آن را مفصل خواندم.

«فقال: يا رسول الله» این فلانی گفت «أ لسنا على الحق و عدونا على الباطل فقال: نعم، قال: فنعطى الذلة الدنية في ديننا» یعنی اگر ما قبول کنیم ذلیل شدیم «قال: إن الله قد وعدني و لن يخلفني. قال: لو أن معي أربعين رجلا لخالفته.

و رجع سهيل بن عمرو و حفص بن الأحنف إلى قريش فأخبرهم بالصلح فقال عمر» این دیگر راوی نتوانسته از این فلان دست بردارد این جا اسم او را تصریحا گفته «يا رسول الله أ لم تقل لنا أن ندخل المسجد الحرام و نحلق مع المحلقين فقال أ من عامنا هذا وعدتك» حضرت می‌فرمایند من گفتم که وارد مسجد الحرام می‌شویم، حلق رأس می‌کنیم،‌ اما گفتم امسال؟! اصلا این که ثابت است که این‌ها یک لحظه ایمان نیاوردند و اگر کسی شک کند که این‌ها یک لحظه ایمان آوردند خودش مشکل دارد.[۲] ‌ روایت آن هم صحیحه است از جهت سند الان روای آن یادم نیست شما یادتان هست روایت؟ روایت را بیاورید که من بخوانم خوب است داشته باشیم.

«و قلت لك: إن الله عز و جل قد وعدني أن أفتح مكة و أطوف و أسعى مع المحلقين، فلما أكثروا عليه صلی الله علیه و آله قال لهم: إن لم تقبلوا الصلح فحاربوهم، فمروا نحو قريش و هم مستعدون للحرب و حملوا عليهم فانهزم أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله هزيمة قبيحة» این بابا گفت ما می‌رویم با این‌ها می‌جنگیم پدر‌شان را درمی‌آوریم بعد که رفت شکست‌شان دادن «و مروا برسول الله صلی الله علیه و آله فتبسم رسول الله صلی الله علیه و آله ثم قال: يا علي! خذ السيف و استقبل قريشا». هر جا که مشکل در اسلام می‌آمد حلال مشکل علی بن ابی طالب علیه السلام «فأخذ أمير المؤمنين علیه السلام سيفه و حمل على قريش فلما نظروا إلى أمير المؤمنين علیه السلام تراجعوا و قالوا: يا علي بدا لمحمد فيما أعطانا» یعنی در آن ‌صلحی که حضرت فرمودند بدا حاصل شده «فقال: لا.

و تراجع أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله مستحيين و أقبلوا يعتذرون إلى رسول الله صلی الله علیه و آله و قال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله: أ لستم أصحابي يوم بدر إذ أنزل الله فيكم "إذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم، أني ممدكم بألف من الملائكة مردفين"‏ أ لستم أصحابي يوم أحد "إذ تصعدون و لا تلوون على‏ أحد، و الرسول يدعوكم في أخراكم"‏ أ لستم أصحابي يوم كذا أ لستم أصحابي يوم كذا» حضرت چه گرفتاری داشتند! «فاعتذروا إلى رسول الله صلی الله علیه و آله و ندموا على ما كان منهم و قالوا: الله أعلم و رسوله فاصنع ما بدا لك» حالا دیگر گفتند هر چه شما بفرمایید.

«و رجع حفص بن الأحنف و سهيل بن عمرو إلى رسول الله صلی الله علیه و آله و قالا: يا محمد قد أجابت قريش إلى ما اشترطت عليهم من إظهار الإسلام و أن لا يكره أحد على دينه فدعا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالمكتب و دعا أمير المؤمنين علیه السلام و قال له اكتب، فكتب أمير المؤمنين علیه السلام: بسم الله الرحمن الرحيم. فقال سهيل بن عمرو: لا نعرف الرحمن اكتب كما كان يكتب آباؤك باسمك اللهم، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: اكتب باسمك اللهم‏ فإنه اسم من أسماء الله، ثم كتب "هذا ما تقاضى عليه محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و الملأ من قريش" فقال سهيل بن عمرو: لو علمنا أنك رسول الله ما حاربناك اكتب هذا ما تقاضى عليه محمد بن عبد الله» چون حضرت به عنوان رسول نوشته بودند قبول نکردند. «أ تأنف من نسبك يا محمد! فقال رسول الله أنا رسول الله و إن لم تقروا، ثم قال امح يا علي!» حضرت به امیر المؤمنین فرمودند پاک کن آن را «و اكتب محمد بن عبد الله فقال أمير المؤمنين علیه السلام: ما أمحو اسمك من النبوة أبدا، فمحاه رسول الله صلی الله علیه و آله بيده، ثم كتب: ؛هذا ما اصطلح عليه محمد بن عبد الله اللهم و الملأ من قريش و سهيل بن عمرو و اصطلحوا على وضع الحرب بينهم عشر سنين على أن يكف بعض عن بعض و على أنه لا إسلال و لا إغلال‏ و أن بيننا و بينهم غيبة مكفوفة، و أنه من أحب أن يدخل في عهد محمد و عقده فعل، و أن من أحب أن يدخل في عهد قريش و عقدها فعل، و أنه من أتى من قريش إلى أصحاب محمد بغير إذن وليه يرده إليه و أنه من أتى قريشا من أصحاب محمد لم يرده إليه، و أن يكون الإسلام ظاهرا بمكة لا يكره أحد على دينه، و لا يؤذى و لا يعير، و أن محمدا يرجع عنهم عامه هذا و أصحابه ثم يدخل علينا في العام القابل مكة فيقيم فيها ثلاثة أيام» این سفر بعد را که حضرت می‌روند سه روز می‌مانند روایت آن را هم خواندیم چون در آن روایت هم بعضی از احکام بود «و لا يدخل عليها بسلاح إلا سلاح المسافر السيوف في القراب" و كتب علي بن أبي طالب و شهد على الكتاب المهاجرون و الأنصار.

ثم قال رسول الله صلی الله علیه و آله: يا علي! إنك أبيت أن تمحو اسمي من النبوة فو الذي بعثني بالحق نبيا لتجيبن أبناءهم إلى مثلها و أنت مضيض مضطهد» حضرت فرمودند این بلایی که این جا بر سر ما آمده، سر تو هم در آینده می‌آید. «فلما كان يوم صفين و رضوا بالحكمين كتب: "هذا ما اصطلح عليه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب و معاوية بن أبي سفيان" فقال عمرو بن العاص: لو علمنا أنك‏ أمير المؤمنين ما حاربناك و لكن اكتب: "هذا ما اصطلح عليه علي بن أبي طالب و معاوية بن أبي سفيان" فقال أمير المؤمنين علیه السلام: صدق الله و صدق رسوله صلی الله علیه و آله أخبرني رسول الله صلی الله علیه و آله بذلك ثم كتب الكتاب.

قال: فلما كتبوا الكتاب قامت خزاعة فقالت: نحن في عهد محمد صلی الله علیه و آله و عقده و قامت بنو بكر فقالت: نحن في عهد قريش و عقدها، و كتبوا نسختين نسخة عند رسول الله و نسخة عند سهيل بن عمرو و حفص بن الأحنف إلى قريش فأخبراهم».

روایت خیلی نکته معرفتی داشت ولی محل استشهاد این جا است:

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله لأصحابه»: حضرت و اصحاب‌شان مصدود بودند دیگر،‌ ممنوع شدند از دخول در مکه «انحروا بدنكم و احلقوا رءوسكم» هم ذبح کنید و قربانی کنید هم حلق کنید تا از احرام در بیایید.

«فامتنعوا» چه کسی فامتنع؟ ضمیر «واو» مشخص است «و قالوا كيف ننحر و نحلق» عین حرفی که در روایت حج تمتع است «و لم نطف بالبيت و لم نسع بين الصفا و المروة، فاغتم رسول الله صلی الله علیه و آله من ذلك و شكا ذلك إلى أم سلمة»، حضرت مهموم شدند و شکایت‌شان را به ام سلمه کردند «فقالت يا رسول الله انحر أنت و احلق فنحر رسول الله صلی الله علیه و آله و حلق و نحر القوم على حيث يقين و شك و ارتياب، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله تعظيما للبدن رحم الله المحلقين و قال قوم لم يسوقوا البدن: يا رسول الله و المقصرين لأن من لم يسق هديا لم يجب عليه الحلق فقال رسول الله صلی الله علیه و آله ثانيا رحم الله المحلقين الذين لم يسوقوا الهدي، فقالوا يا رسول الله و المقصرين فقال رحم الله المقصرين، ثم رحل رسول الله صلی الله علیه و آله نحو المدينة فرجع إلى التنعيم و نزل تحت الشجرة، فجاء أصحابه الذين أنكروا عليه الصلح و اعتذروا و أظهروا الندامة على ما كان منهم و سألوا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن يستغفر لهم فنزلت آية الرضوان الی آخر».[۳]

(سؤال: سند روایت چگونه است؟) سند تمام بود. (پس آیه رضوان شامل آن‌ها می‌شود؟) خیر، یک عده خارج می‌شوند تخصصا چون عده‌ای غیر از آن دو سه تا هم بودند که اعتراض کردند به حضرت، این‌ها هم که اعتراض کردند و اظهار ندامت کردند همان اصحاب خوب حضرت بودند، آن نامرد‌ها نه اعتذار داشتند نه ندامت داشتند.ـ

این روایت دلالت می‌کند که مصدود برای محل شدن احتیاج به حلق دارد و بدون حلق و تقصیر نمی‌شود.

اشکال در وجه سوم

ولیکن روایت، خاص به کسی است که ساق معه الهدی، یعنی قربانی‌اش را با خودش برده باشد و سوق داده باشد اما کسی که اساسا اصلا قربانی با خودش ندارد این روایت دلالت بر این که برای محل شدن احتیاج به حلق هست ندارد.

پس اطلاق مقامی ما که برای محل شدن کفایت می‌کند قربانی کردن، به قوت خودش باقی است.

البته روایتی که ما الان خواندیم این‌ها همه در مورد عمره مفرده بود، برای تعمیم آن نسبت به عمره تمتع دلیل خاصی نداریم ولیکن از باب وحدت مناط حکم می‌کنیم که در مصدود شدن در عمره تمتع هم حکم همین است. لااقل فتوا ندهیم احتیاط می‌کنیم.

(سؤال: این روایت را شما برای لزوم تقصیر آوردید؟) این حلق است بعد چون تقصیر هم در آن بود «رحم الله المقصرین» هم تقصیر در روایت است هم حلق (این روایت را قائلین به لزوم تقصیر استدلال کردند) ما هم برای حلق استدلال می‌کنیم و هم برای تقصیر هر دو.ـ

پس تا این جا ثابت شد از نظر فنی آنچه که برای محل شدن لازم است قربانی است،‌ حلق و تقصیر لازم نیست.

ولیکن به خاطر وجود این روایت ولو در مورد سوق هدی است و به خاطر مرسله مفید و روایت حمران ولو از جهت سند مشکل داشتند و به جهت ذهاب عده‌ای از فقها به لزوم حلق و تقصیر ما از نظر عملی احتیاط وجوبی می‌کنیم به این که حلق کند یا تقصیر کند و بلکه احتیاط بهتر این است که جمع کند بین هر دو یعنی اول تقصیر کند و بعد حلق کند. [و باز احتیاط بیشتر ولو که واجب نیست این است که اول تقصیر کند و بعد حلق کند.][۴]

تا این جا بحث تمام شد.

حکم سوم مکان هدی

بحث رسید به مکان هدی در مصدود چون اگر به خاطرتان باشد گفتیم که یک بحث این است که آيا هدی لازم است یا لازم نیست، یک بحث این است که حلق لازم است یا لازم نیست، این دو بحث تمام شد. یک بحث این است که بنا بر این که قربانی لازم باشد کجا باید قربانی کرد.

اقوال

دو قول عمده در مسئله هست:

یک قول این است که قربانی باید در منا انجام شود لذا باید این قربانی خودش را بفرستد، در منا با رفقایش قرار بگذارد وقتی آن‌ها آن جا ذبح کردند، این [شخص] از احرام خارج می‌شود.

نظر دوم این است که در همین محل صد قربانی می‌کند و از احرام خارج می‌شود که این بحث را ان‌شاءالله جلسه آينده طرح خواهیم کرد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



۱) حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن أحمد بن الحسن الميثمي عن أبان عن زرارة عن أبي جعفر علیه السلام قال: المصدود يذبح‏ حيث‏ صد و يرجع صاحبه فيأتي النساء و المحصور يبعث بهديه و يعدهم يوما فإذا بلغ الهدي أحل هذا في مكانه قلت له أ رأيت إن ردوا عليه دراهمه و لم يذبحوا عنه و قد أحل فأتى النساء قال فليعد و ليس عليه شي‏ء و ليمسك الآن عن النساء إذا بعث.‏ الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج‏۴ ص ۳۷۱

۲) قال الصادق علیه السلام‏ من شك في كفر أعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر. وسائل الشيعة ج ‏۲۸ ص ۳۴۵ – و عن أبي حمزة الثمالي، قال: قلت لعلي بن الحسين عليهما السلام- و قد خلا-: أخبرني عن هذين الرجلين؟. قال: هما أول من ظلمنا حقنا و أخذا ميراثنا، و جلسا مجلسا كنا أحق به منهما، لا غفر الله لهما و لا رحمهما، كافران، كافر من‏ تولاهما … بحار الأنوار (ط – بيروت) ج‏۳۰ ص ۳۸۱

۳) تفسير القمي ج‏۲ ص ۳۰۹

۴) آنچه در قلاب اضافه شده است از درس بعد استفاده شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا