بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث در این بود که نسبت به «اسماعیل جعفی» که در سند این حدیث است[۱] اگر اسماعیل بن جابر جعفی باشد که ثقه است اگر اسماعیل بن خیثمه باشد یا خیثمی، آن هم ثقه است اما اگر اسماعیل بن عبد الرحمن باشد نسبت به این شخص دلیلی بر توثیق صریح نداریم که أنه ثقه پس باید ببینیم کلماتی که رجالیون در مورد این شخص فرمودند چیست.
آنچه که مرحوم نجاشی نسبت به این شخص اثبات میکند این صفت است «کان وجها فی اصحابنا».[۲] این «اسماعیل بن عبد الرحمن» شخص وجیهی بوده در بین اصحاب ما.
بحث در این است که مستفاد از این تعبیر چیست. گفتیم مرحوم آقای خوئی در یک جا میفرماید «کان وجها» ـ نه «کان وجها فی اصحابنا»، «کان وجها» به تنهایی ـ لا یدل علی التوثیق بلکه نهایت دلالت بر حسن میکند که اینها عبارتشان را دیروز خواندیم.[۳]
خیلی اینها را عزیز من دقت کنید اینها مسائل بسیار مهمی است خیلی اثرگذار است در استنباط. این یک نفر اگر توثیق بشود یک سری روایات درست میشود. اینها خیلی مهم است.
۳. وجها لا یدل علی حسنه فضلا عن وثاقته
در مورد دیگر [مرحوم آقای خوئی] میفرماید «کان وجها» دلالت بر حسن هم نمیکند که بنا بر این این کلام میشود منافی با کلام قبل. حالا عبارت را بخوانم ببینیم آیا تنافی هست یا نیست. در جلد ۸ صفحه ۲۸۸ میفرماید:
«ثم إن العلامه قال فی الخلاصه» درباب سه من فصل زاء «من القسم الأول: زکریا بن إدریس أبو جریر بضم الجیم القمی، کان وجها یروی عن الرضا صلوات الله علیه أقول: ما ذکره مأخوذ من کلام النجاشی» این که مرحوم علامه فرموده از مرحوم نجاشی گرفته «و قد تقدم فی ترجمه إدریس أن ما فی النجاشی راجع إلیه لا إلى ابنه زکریا، فراجع. هذا و قد تقدم غیر مره: أن توصیف شخص…»
توصیف البته میدانید که غلط مشهور است چون وصف متعدی به نفس است به باب تفعیل نمیرود؛ لذا از جهت نحوی باید گفته بشود ان وصف شخص، توصیف غلط مشهور است وصف متعدی به نفس است وصفه، موصوف، لذا غلط مشهور است. حالا نمیدانم در عربها هم همین طور است یا نه؟ (بله) یعنی مینویسند اما غلط است دیگر اینها هم که قبول دارند که غلط است ولی میگویند مینویسند کی به کیه؟ پشت یک ماشین نوشته بود دو دو تا میشود پنج تا زیرش هم نوشته بود کی به کیه؟
«تقدم غیر مره: أن توصیف شخص بأنه کان وجها لا یدل على حسنه فضلا عن وثاقته» عبارت قبلی این بود که دال بر حسن هست. «نعم إذا وصف بأنه کان وجها فی أصحابنا» اگر با این اضافه باشد «کانت فیه دلاله على الحسن لا محاله».
پس این تعبیر دو نتیجه داد: «کان وجها لا یدل علی حسن»، «کان وجها فی اصحابنا یدل علی الحسن». پس این کلام شد منافی با قبل.
(سؤال: دیروز فرمودید مرحوم آقای خویی دو تا را دال بر حسن میداند هم «کان وجها» دال بر حسن است) بله؛ آن اگر «کان وجها» دال بر حسن باشد دیگر «کان وجها فی اصحابنا» قطعا دال بر حسن هست. بله.ـ
۴. ظاهر فی الدلاله علی التوثیق
کلام چهارم از مرحوم آقای خوئی خوب دقت کنید من نمیگویم چه از آن استفاده میشود از شما بپرسم ببینم چه از آن استفاده میکنید. در جلد ۲ صفحه ۲۹ در ترجمه احمد بن ابی زاهر:
«قال النجاشی: أحمد بن أبی زاهر، و اسم أبی زاهر موسى، أبو جعفر الأشعری القمی، مولى، کان وجها بقم، و حدیثه لیس بذلک النقی، و کان محمد بن یحیى العطار أخص أصحابه. و صنف کتبا، منها، البداء، کتاب النوادر» تا میرسد به این جا: «کتاب ما یفعل الناس حین یفقدون الإمام» چه چیزهایی نوشتند! «أجازنا ابن شاذان، عن أحمد بن محمد بن یحیى العطار، عن أبیه، عنه، جمیع کتبه و قال الشیخ: أحمد بن أبی زاهر، و اسم أبی زاهر موسى، أبو جعفر الأشعری القمی، مولى، و کان وجها بقم، و حدیثه لیس بذاک النقی» عین همان کلامی که مرحوم نجاشی داشته مرحوم شیخ هم دارد. «و کان محمد بن یحیى العطار أخص أصحابه. و صنف کتب» کتابها را میشمارد «کتاب البداء،» تا فرمایش آقای خوئی میرسد به این جا: «أقول: إن قول النجاشی و الشیخ إن أحمد بن أبی زاهر کان وجها بقم، ظاهر فی أنه کان وجها من جهه أنه کان محدثا» نه این که آدم آبرومندی بوده از جهت بازار، بازاری که نبوده «کما یدل علیه قولهما» که کتاب داشته این همه کتاب تألیف کرده، جمعآوری کرده «و کان محمد بن یحیى العطار أخص أصحابه» که محمد بن یحیی العطار از بزرگان روات است. پس معلوم میشود این که او از اصحاب او است او خودش از روات بوده «و علیه فما ذکراه من إن حدیثه لیس بذلک النقی لا بد من حمله على أنه توجد فی أحادیثه روایات منکره» در بین روایاتش روایات منکرهای هم پیدا میشده. «و هذا لا ینافی وثاقه الرجل» این که احادیث را چنین بیان کرد این منافات با وثاقت شخص ندارد.
هیچ دلیلی بر وثاقت این ابی زاهر نیست الا همین که «کان وجها بقم». خوب دقت کنید میگوید: «و هذا لا ینافی وثاقه الرجل». این که حدیث او منکر است این منافات با وثاقت رجل ندارد. در این جا از کلمه «وجها» ایشان استفاده کرده وثاقت این شخص را.
(سؤال: «لیس بذلک النقی» یعنی چه ؟) یعنی آن طور پاک نیست حدیثهایش خیلی تمیز نیست یعنی درست نیست بعضی حدیثهای منکر دارد حالا حدیثهایی بوده مثلا مشتمل بر غلو بوده در آن زمان.ـ
الا ان یقال مگر این که شما بگویید که چون این وجه محدثین در قم بوده، قم هم یک خصوصیت خاصی داشته که اگر کسی از ضعیف روایت میکرده بیرونش میکردند تا چه برسد به این که خودش ضعیف باشد پس معلوم میشود ثقه است.
ولی اینها توجیه است. آنچه که در عبارت است این است ببینید «أقول: إن قول النجاشی و الشیخ إن أحمد بن أبی زاهر کان وجها بقم» مرحوم آقای خوئی از این که این شخص در قم بوده چیزی استفاده نفرمود فقط از «وجها» دارد استفاده میکند. «و هذا لا ینافی وثاقه الرجل». نوشتیم این کلام منافی با دو تا کلام قبل هست.
این فرمایشات مرحوم آقای خوئی.
نظر ما پیرامون تعبیر کان وجها
به نظر ما اگر ما نسبت به یک راوی این تعبیر را داشته باشیم که «وجها فی اصحابنا» این به نظر ما دال بر وثاقت هست بلکه بیشتر از وثاقت هم هست چرا، چون این را باید خوب دقت کرد که هر جماعتی نسبت به خودشان اوصافی را که به کار میبرند ما باید ملاحظه کنیم. یک مرتبه در یک عده ورزشکار میگویند فلانی خیلی آبرومند است در پیش ما این اثبات عدالت نمیکند، اثبات وثاقت نمیکند. یک مرتبه در جماعت بازار میگویند این آبرومند است پیش ما. یک مرتبه در سطح فضلا و مدرسین خارج حوزه علمیه قم و نجف میگویند میگویند آقا وجها فی قم و النجف حالا این آدم دروغگویی است، کذاب است نمیشود که. لذا به نظر ما اگر رجالیون نسبت به یک شخصی بگویند «کان وجها فی اصحابنا» این دال بر وثاقت این شخص هست بلکه بالاتر از وثاقت هم برای آن شخص اثبات میکند.
بنا بر این به نظر ما جناب «اسماعیل بن عبد الرحمن» هم میشود ثقه. حالا این اسماعیل بن جعفی هر یک از این سه که باشد روایت میشود تمام.
(سؤال: ممکن است وجه باشد ولی ضابط نباشد) ببینید درست است قل و ندر، در خود عادلش هم ممکن عادل باشد (نه وجه از علما است از فقها است ولی ضابط نیست خودش هم اعتراف کرده) بله در بین روات اگر بگوید وجه، خاصیت راوی بودن این است که باید ضبط هم داشته باشد، خاصیت راوی بودن این است اصلا. در بین فقها ممکن است چون در فقه ضبط خیلی شرط نیست فرق میکند. این را خوب دقت کنید جامعه با جامعه فرق میکند مثلا در جامعه حوزوی یک وصفی گفته بشود تا در جامعه بازار تا در جامعه ورزش اینها متفاوت است نه این قطعا دال بر وثاقت است. (اگر کسی مثلا ضبط بودنش ضعیف باشد ثقه نیست؟) اگر ضعیف باشد منافات با وثاقتش دارد.ـ
خاصیت روایت هم این بود که «ما لا یعلمون» را داشت. یک مرتبه دیگر روایت را بخوانم برای شما. البته همه این نُه تا را ندارد:
«فضاله عن سیف بن عمیره، یا عمیره، عن إسماعیل الجعفی عن أبی عبد الله علیه السلام قال سمعته یقول وضع عن هذه الأمه سته الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا علیه».[۴] «ما لایعلمون» در این حدیث هست.
حالا یک سؤال من بکنم؛ در روایت مشهور نُه تا بود در این روایت شش تا بود از نظر فنی بین این دو روایت میشود تعارض چه باید کرد؟ ببینید دو تا روایت ما داریم در یک روایت «رفع عن امتی تسعه اشیاء است» در یکی «وضع عن هذه الامه سته اشیاء است» میشوند با هم متعارض؛ وقتی شدند متعارض، مقتضای قاعده چیست؟
(سؤال: مثبتین هستند چرا تعارض باشد) یعنی چه مثبتین هستند؟ (یعنی این میگوید شش تا این سه تا دیگر هم اضافه کرده) نمیشود. مثل این میشود که در منزوحات بئر یک روایت بگوید شش دلو بکش یک روایت بگوید نُه دلو بکش؛ میگویید منافات با هم ندارد؟ قطعا منافات با هم دارد (آن جا وحدت تکلیف دارد) این جا هم همین طور است.
پس یک سؤال ماند؛ البته حالا سؤال را کسی هم طرح نکرده علی الظاهر ندیدم کسی طرح کرده باشد ولی سؤال خوبی است راهنمایی هم کردم شما را، جواب آن را فردا برای من میآورید انشاءالله. نیاوردید هم که خودمان جواب میدهیم.
(سؤال: حاج آقا سند مرحوم علامه مجلسی به کتاب حسین بن سعید دیگر) بله خوب است. او را لذا آدرس هم دادم مراجعه کنید خوب است.ـ
بحث ما در حدیث رفع دیگر حالا تمام شد.
دو مطلب مانده:
بررسی اعتبار تضعیفات مرحوم علامه
یک مطلب مربوط به تضعیفات علامه است که آیا تضعیفات علامه معتبر است یا معتبر نیست.
نسبت به توثیقات مرحوم علامه خوب معلوم بشود که نتیجه چه شد.
والد معظم نسبت به توثیقات مرحوم علامه احتیاط وجوبی میکنند؛ یعنی اگر روایتی داشته باشیم که راوی در حدیث توثیق ندارد الا از مرحوم علامه، والد معظم بر طبق این روایت فتوا نمیدهند بر خلاف این روایت هم فتوا نمیدهند؛ یعنی رجوع به اصاله البرائه نمیکنند بلکه در مورد چنین روایتی احتیاط وجوبی دارند که عمل به متن روایت بشود. چرا؟ چون ثابت کردند که توثیقات مرحوم علامه روی اصاله العداله نیست مبنای علامه در عدالت، از باب ملکه است که ملکه را هم خودشان قبول دارند. اصاله الحسیه را هم نسبت به شهادات مرحوم علامه تمام کردند چون کاری کردند که شهادات مرحوم علامه دائر شد بین حس و حدس و در دوران امر بین حس و حدس اصاله الحسیه جاری میشود. از نظر فنی روایت میشود معتبر. از نظر فتوایی احتیاط واجب میکنند و این را دقت داشته باشید تمام مواردی که والد معظم در منهاج و رساله، احتیاط واجب دارند از نظر فنی کارش تمام است ولیکن از جهت فتوایی احتیاط کردند به لحاظ اموری.
(سؤال: والد معظم عدالت را چه میدانند؟) ملکه (بعضی گفتند استقامت) بله گفتند استقامت است؛ باید من مراجعه کنم آن قدر که من یادم هست ملکه است.ـ
اما ما، ما از نظر فنی شهادات مرحوم علامه را گفتیم مردد است بین این که از باب ملکه باشد یا از باب اصاله العداله باشد چون هر دو تای آن موجود بود. اما آنچه که والد معظم در اصاله الحس و الحدس فرمودند ما هم قبول داریم. پس ما از نظر فنی روایتی که راوی آن توثیقش فقط از مرحوم علامه باشد قبول نمیکنیم. چرا؟ چون با شواهدی که آوردیم مبنای مرحوم علامه برای ما مشخص نشد ولیکن از نظر فتوایی ما هم احتیاط میکنیم؛ یعنی ما هم فتوا بر خلاف روایتی که راوی آن روایت را علامه توثیق کرده باشد نمیدهیم.
پس از جهت فتوایی ما موافق هستیم با والد معظم هر جا ایشان احتیاط واجب داشته باشند در این جهت ما هم احتیاط وجوبی داریم اما از جهت منهج و وجه احتیاط متفاوت هستیم.
(سؤال: مرحوم علامه در رجال هم جایی شاهد دارید که اصاله العداله فرموده باشد چون مواردی که شما آوردید در فقه بود) ببینید فقط یک جا میماند که ما بگوییم که نظر مرحوم علامه یعنی نه نظر مرحوم علامه بقیه هم در رجال و فقه متفاوت است که این هم احتمال آن داده شده ولیکن اگر هم ما نداشته باشیم وقتی که در فقه شاهد داریم که ایشان اصاله العداله را جاری میداند کافی است. (در رجال خودش تصریح کرده که قبول ندارد) باشد فرض این است که در خود فقه هم دارد که روی اصاله العداله قول مخبر را حجت میگیرد. (معلوم میشود یک فرقی هست این جا یعنی ما کشف میکنیم) معلوم نیست احتمال این است که فرق باشد. یکی از عبارتهایی که از مرحوم علامه خواندم اتفاقا لفظ اخبار داشت که اگر مسلمی بود و مسلّم بود و حالش معلوم نبود خبر آن حجت است لفظ اخبار داشت. (مخبر در موضوعات شرعی است، مثلا فرض کنید این نجس یا پاک است مخبر در موضوع شرعی غیر از مخبر در روایات است) نه، اتفاقا مخبر در موضوع کارش مشکلتر است چون در موضوعات بیّنه لازم است و تعدد، در احکام یکی کافی است. انشاءالله چیزهایی میخواهید بگویید ما نمیفهمیم انشاءالله! و الا در موضوعات کار مشکلتر است چون در موضوعات بیّنه لازم است میدانید دیگر همه شما (بپرسد آدم که این نجس یا پاک است این، این قدر سخت است) بله ما به اینها کار نداریم در شریعت این طور است «حتی تستبین او تقوم به البینه» در روایت مسعده بن صدقه در شبهات موضوعیه شما بیّنه لازم دارید روی یکی از توجیهات که نسبت به این حدیث هست و لو مرحوم آقای خوئی اشکال میکنند در موضوعات بیّنه لازم است یعنی تعدد لازم است عدالت لازم است هم عدالت لازم است هم تعدد. اما در احکام ثقه باشد عادل هم نباشد کافی است البته مثل والد معظم خبر ثقه را در موضوعات هم با عدم ظن بر خلاف حجت میدانند اما نظر مشهور این نیست. مشهور در موضوعات بیّنه را معتبر میدانند.ـ
اما نسبت به تضعیفات، تضعیفات مرحوم علامه مورد قبول نیست. چرا؟ چون مرحوم علامه مسلکشان در حجیت خبر واحد مثل مسلک صاحب مدارک است؛ یعنی قائل است به اختصاص حجیت خبر به خبر عدل امامی صرف وثاقت کفایت نمیکند[۵] لذا اگر دقت کرده باشید در کتاب خلاصه در موارد متعددی چون شخص واقفی هست فطحی هست عمل به روایت آن نمیکند[۶] و آن طور که به خاطر من هست رمی به ضعف او هم میکند. به این جهت احتمال داده میشود مواردی که مرحوم علامه شخصی را تضعیف میکند به لحاظ مسلک او هست. یعنی به لحاظ این است که عدالت را معتبر میداند و چون عادل نیست لذا او را تضعیف کرده و حال آن که ما عدالت را معتبر نمیدانیم لذا تضعیفات مرحوم علامه مورد قبول نیست اما در توثیقات مرحوم علامه ما احتیاط میکنیم.
بررسی قول به اصاله العداله
بحث بعدی این است که اگر به خاطرتان باشد وقتی وارد حدیث رفع شدیم از جهت سندی یکی از بحثهایی که قول دادیم انجام بدهیم این بوده که آیا مسلک قدما اصاله العداله بوده است یا خیر.
این مطلب را ما در بحث فقه نسبت به رجال نوادر الحکمه مفصل بحث کردیم و آن جا نتیجه گرفتیم مسلک قدما اصاله العداله نیست. مختصر این بحث را انشاءالله فردا در این جلسه خواهم گفت؛ البته در بحث فقه چندین جلسه طول کشیده ولی مختصرش را سعی میکنیم در یک جلسه، دو جلسه تمام کنیم.
بعد وارد میشویم در این که رفع در حدیث رفع، رفع واقعی است یا ظاهری است.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) کتاب حسین بن سعید و النوادر فضاله عن سیف بن عمیره عن إسماعیل الجعفی عن أبی عبد الله علیه السلام قال سمعته یقول وضع عن هذه الأمه سته الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا علیه. بحار الأنوار (ط – بیروت) ج۵ ص۳۰۴
۲) رجال النجاشی ص۱۱۰
۳) بقی هنا أمور: الأول: أنه لا ینبغی الإشکال فی وثاقه سلیمان بن خالد، و ذلک لما عرفت من شهاده أیوب بن نوح و شهاده الشیخ المفید بوثاقته. و یؤید ذلک بما ذکره النجاشی من أنه کان فقیها وجها فإنه إن لم یدل على التوثیق فلا محاله یدل على حسنه فإن الظاهر أنه یرید بذلک أنه کان وجها فی الروایه، و بما أنه راو فکان یعتمد علیه فی روایته. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال ج۹ ص ۲۶۱
۴) بحار الأنوار ط – بیروت ج۵ ص۳۰۴
۵) یشترط کون الراوی بالغا، عاقلا، مسلما، عدلا، ضابطا… و لا تقبل روایه الفاسق للآیه.. مبادی الوصول إلى علم الأصول ص۲۰۵ الی ۲۰۹
۶) و عن عبد الله بن بکیر، عن الصادق علیه السلام قال: لا بأس أن تصلی المرأه المسلمه و لیس على رأسها قناع. و الجواب عن الأول: أن أصاله البراءه انما یصار إلیها مع عدم دلیل الشغل، أما معه فلا، و عن الحدیثین بالمنع من صحه السند، فان عبد الله بن بکیر و ان کان ثقه إلا أنه فطحی، و مع ذلک فإنه محمول على الأمه. مختلف الشیعه فی أحکام الشریعه ج۲ ص ۹۷
و ما رواه محمد بن مسلم فی الموثق قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن المبطون، قال: یبنی على صلاته، و لم یذکر التجدید فیکون منفیا بالأصل. و عن الحلبی فی الصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام انه سئل عن تقطیر البول، قال: یجعل خریطه إذا صلى، و لو وجب علیه استئناف الطهاره لذکره. احتجوا بما رواه محمد بن مسلم فی الموثق، عن الباقر علیه السلام قال: صاحب البطن الغالب یتوضأ فی صلاته فیتم ما بقی. و الجواب: المنع من صحه السند، فان فی طریقه عبد الله بن بکیر و هو فطحی. مختلف الشیعه فی أحکام الشریعه ج۳ ص ۲۹