بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
اشکال مرحوم اصفهانی قدس سره بر مرحوم شیخ اعلی الله مقامه را گفتند توضیح دهید.
ببینید مرحوم شیخ[۱] بین اخبار من بلغ و خبر صحیح قائم بر عدم استحباب یا کراهت تعارض انداخت به این بیان که اخبار من بلغ بنا بر مسلک اسقاط شرائط حجیت و همچنین مسلک استحباب نفسی ـ حالا ما دیگر اسقاط شرائط حجیت بیان میکنیم جفت آنها یکی است ـ میشود مثل خبر صحیح قائم بر استحباب پس اثبات میکند استحباب دعا عند رؤیة الهلال را، از آن طرف خبر صحیح قائم شده بر کراهت مثلا یا عدم استحباب، اثبات میکند کراهت را، نسبت به همان دعای عند رؤیة الهلال و یک عمل نمیتواند هم مستحب باشد هم مکروه، میشود اجتماع ضدین پس تعارض برقرار میشود و تساقط میکنند.
ادامه مطلب ۴. اشکال اول بر مرحوم شیخ
مرحوم اصفهانی ملخص فرمایش ایشان این است که ما در باب خبر یک احتمال داریم، یک محتمل داریم. وقتی زید میآید به ما خبر میدهد که باران آمد، احتمال میدهیم که باران آمده باشد، این احتمال، محتمل خود باران آمدن است یعنی متعلق احتمال است. احتمال این صفت نفسانی است مثل شک میماند، شک و ظن و قطع و احتمال از صفات نفسانیه است، وقتی زید خبر میدهد ما احتمال میدهیم صدق آن را، این میشود احتمال نفسانی. محتمل چیست؟ محتمل تحقق باران است.
حالا میآییم در ما نحن فیه حساب میکنیم. اگر اخبار من بلغ و روایت صحیحه از دو طرف را در نظر بگیریم اگر دلیلی که اثبات میکند اسقاط شرائط حجیت را در اخبار من بلغ و دلیلی که اثبات میکند حجیت خبر ثقه را هر دو روی احتمال کار کنند یا هر دو روی محتمل کار بکنند تعارض محقق میشود. چطور؟ اخبار من بلغ مفاد آنها در اسقاط شرائط حجیت این میشود که میگوید احتمال خلاف استحقاق نده یعنی احتمال کراهت نده، آیه نبأ که خبر صحیح را حجت کرده آن هم الغاء احتمال خلاف میکند یعنی میگوید شما خلاف کراهت را احتمال نده، یعنی استحباب را احتمال نده، پس میشوند متعارض.
یا اگر هر دو دلیل محتمل را بخواهد اثبات کند، اخبار من بلغ محتمل را اثبات میکند یعنی استحباب دعا را ثابت کند، آیه نبأ محتمل خبر ثقه را اثبات کند، مضمون خبر ثقه را اثبات کند که کراهت دعا است باز میشود دعا هم مستحب هم مکروه، میشوند متعارض.
اما اگر اخبار من بلغ مفاد آن الغاء احتمال خلاف باشد، بگوید احتمال خلاف ملغی است صرف احتمال استحباب کافی است برای اثبات استحباب، اما ادله حجیت خبر واحد جعل محتمل میکند هیچ ناظر به احتمال نباشد، تعارضی بین آنها نیست. اخبار من بلغ میگوید احتمال استحباب اگر میدهی مستحب است در نظر من شارع به خاطر این که شما دنبال مستحبات بروید حوریه به شما داده شود، احتمال استحباب که دادید مستحب است، ادله خبر واحد جعل مؤدی میکند میگوید عمل مکروه است اما احتمال استحباب را نفی نمیکند وقتی احتمال استحباب را نفی نکرد، منافی با اخبار من بلغ نیست. وقتی منافی با اخبار من بلغ نبود پس اخبار من بلغ اثبات استحباب آن را میکند. خوب روشن شد دیگر.
بعد مرحوم اصفهانی یک جملهای دارد و آن جمله این است چون عبارتهای مرحوم اصفهانی یک مقدار مشکل است میخواهم توضیح دهم. میفرماید: «فهی» یعنی این اخبار من بلغ «علی فرض اثبات الحجیة» که فرض ما هم همین است «تثبت الحجیة علی وجه الموضوعیة لا علی وجه الطریقیة کدلیل حجیة خبر الصحیح المفید للحجیة علی وجه الطریقیة».[۲] یعنی مفاد این دو تا دلیل با هم متفاوت است، اخبار من بلغ خبر ضعیف را طریق به واقع قرار نمیدهد بلکه میگوید صرف همین که از حضرت بلوغ ثواب رسیده است همین سبب میشود که عمل بشود مستحب؛ یعنی عنوان طاریِ عارض عمل را متحول میکند، میشود مستحب، اما در باب خبر صحیح، خبر صحیح طریق به واقع است.
لذا یک امر بسیار مهمی این جا به دست میآید، حالا مرحوم اصفهانی نفرموده من توضیح میدهم، اخبار من بلغ کشف خلاف ندارد، چون بلوغ موضوعیت دارد و بلوغ هم به من رسیده حالا «و لو لم یقله» باز هم استحباب ثابت است، ولی ادله حجیت خبر چون خبر را علی وجه الطریقیه دارد اثبات میکند کشف خلاف دارد، طریق ممکن است مطابق با واقع باشد، ممکن است مخالف با واقع باشد ما که جزء مصوبه نیستیم جزء مخطئه هستیم، این توضیح این عبارت ایشان.
عبارت بعدی ایشان؛ «فتنزيل أدلة حجية الخبر الصحيح ـ على فرض التنزيل منزلة القطع ـ يراد منه التنزيل منزلة القطع الطريقي دون الموضوعي».[۳] این چه میگوید؟ توضیح این عبارت اگر به خاطرتان باشد در مبحث قطع شما خواندید ما یک قطع طریقی داریم، یک قطع موضوعی داریم. قطع طریقی عبارت از این است که طریق به واقع است یعنی موضوع و حکم واقع است، قطع هیچ کاره است، قطع فقط کاشف از واقع است، موضوع اعطاء سهم سادات به سید فقیر است، إذا علمت أنه سید فقیر فأعطه الخمس، این علم فقط کاشفیت دارد لذا اگر علم پیدا کنید که این سید فقیر است سهم سادات بدهید و بعداً معلوم بشود سید نبوده ذمه شما بریء است یا بریء نیست؟ ذمه شما برئ نیست.
یک قطع داریم قطع موضوعی است. قطع موضوعی خود قطع موضوع است، کاری به واقع ندارد. مثل این که یک پدری خیلی علاقمند به پسر خود هست پسر او هم رفته به خارج میگوید خدایا من هر روز که یقین به حیات بچه خود داشته باشم صد تومان میدهم. حالا هر روزی که یقین به حیات بچه خود داشته باشد که سکون نفس پیدا بکند، دل دل نزند، استرس نداشته باشد این صد تومان میدهد اعم از این که این یقین او مطابق با واقع باشد یا یقین او مطابق با واقع نباشد. به این میگوییم قطع موضوعی یعنی خود قطع موضوعیت دارد طریق نیست.
حالا مرحوم اصفهانی میفرماید در حجیت خبر صحیح و خبر ثقه که میگویند خبر ثقه نازل منزله قطع است حالا بنا بر بحثی که در محل خودش هست، میشود نازل منزله قطع طریقی نه قطع موضوعی، اما اخبار من بلغ موضوعیت میدهد به بلوغ لذا بین این دو تنافی نیست.
«فتنزيل أدلة حجية الخبر الصحيح على فرض التنزيل منزلة القطع» حالا خود آن یک بحثی است ما به آن کار نداریم «يراد منه التنزيل منزلة القطع الطريقي دون الموضوعي» این هم توضیح این عبارت.
بعد مرحوم اصفهانی میفرماید: «و العجب من الشیخ [قدس سره مع التفاته الی هذا المعنی]» با این که ملتفت به این معنا بوده که بلوغ موضوعیت دارد «کیف حکم بالتعارض و التساقط».
حالا اگر اشکالی بر مرحوم اصفهانی وارد نباشد فوق آن این است که العصمة لأهلها. این قدر شده که گاهی وقتها انسان امروز یک چیز میگوید فردا یادش میرود یک چیز دیگر میگوید تا چه برسد به این که چند سال بگذرد یا در کتابی چیزی گفته باشد و در کتاب دیگر چیز دیگری گفته باشد. «و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا»[۴] این برای یک کتاب است و آن قرآن است بقیه همه مرخّص هستند، قرآن هم دو تا است: یکی قرآن صامت این است که بین الدفتین است، یکی قرآن ناطق، ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. آن جا هم هیچ اختلافی شما نمیبینید در امیرالمؤمنین علیه السلام هم هیچ کس هیچ اختلافی در سر تا سر زندگی او ندیده «و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» اما در غیر امیرالمؤمنین [علیه السلام] ببینید چقدر اختلاف محقق شد در جهان خارج. این است که دلیل حقانیت شیعه اصلا با خود آن است دلیل نمیخواهد به قول معروف از قضایایی است که قیاساتها معها. قرآن ناطق است یک جا بیاورید امیرالمؤمنین در او اختلاف باشد.
مطلب ۵. اشکال دوم بر مرحوم شیخ
اشکال دوم از مرحوم اصفهانی عبارت از این است که میفرماید با بیانی که کردیم روشن شد که دیگر احتیاجی نیست به استدلال شیخ برای اثبات استحباب خبر ضعیف به ملاک بلوغ ثواب.[۵]
مرحوم شیخ بعد از اثبات تعارض برای اثبات استحباب خبر ضعیف این طور استدلال میکند که ولو ما بگوییم اخبار من بلغ در اثر تعارض دیگر شامل خبر ضعیف دال بر ثواب و استحباب موضوعا نمیشود ولیکن شامل خبر ضعیف دال بر ثواب و استحباب مناطا میشود.[۶] این هم قصه مهمی است. یعنی حتی بعد از تعارض باز اگر خبر ضعیفی قائم شود بر استحباب حکم میکنیم به استحباب، هنر است دیگر، حالا به چه بیان؟
توضیح مطلب
توضیح آن متوقف بر یک مقدمه است و آن مقدمه این است که شمول دلیل نسبت به موارد موضوع دو صورت دارد:
تارة دلیل شامل مورد میشود برای موضوع خود به نفس انطباق موضوع بر مورد، میگویم اکرم العلماء شامل میشود زید عالم را لأنه عالم، ینطبق علیه عنوان عالم.
تارة به عنوان خود آن شامل نمیشود به مناط آن شامل میشود مثل این که میگویم کل خبری کاذب، کل خبری کاذب شامل همین خبر میشود یا نمیشود، شامل این خبر موضوعا نمیشود. چرا نمیشود؟ چون شمول دلیل برای مورد و موضوع فرع بر تحقق موضوع و مفروغیت موضوع است با قطع نظر از محمول، یعنی خبری قبلا محقق شده پس موضوع آن محقق شده مفروغ عنه است کل خبری کاذب میگوید آن خبر کاذب است، اما شامل خود آن نمیتواند بشود. چرا؟ چون کل خبری هنوز کاذبٌ آن نیامده تا وقتی کاذبٌ آن نیاید خبر محقق نشده وقتی خبر محقق نشد مشمول کل خبری کاذب نیست. میگوییم موضوعا شامل نمیشود اما مناطا شامل میشود و لذا میگوییم کل خبری کاذب شامل خود آن میشود و میگوییم خود این خبر هم دروغ هست که این را اگر یادتان باشد در بحث حجیت خبر واحد در ادعای مرحوم سید مرتضی اجماع بر عدم حجیت خبر واحد که آیا این شامل خود آن میشود یا نمیشود. آن جا اگر یادتان باشد مفصل این بحث شد، حالا مراجعه میکنید میبینید.
تطبیق در ما نحن فیه
حالا بیاییم در ما نحن فیه؛ در ما نحن فیه با توجه به چند نکته میخواهیم اثبات کنیم که اخبار من بلغ بعد التساقط با خبر صحیح باز هم شامل خبر ضعیف میشود اما نه موضوعا بلکه مناطا.
نکته اول این است که اخبار من بلغ صارت متعارضه با ادله حجیت خبر ثقه و در نتیجه تساقط کردند که فرض بحث ما هم همین است.
نکته دوم این است که این تعارض، این طور نیست که اگر حکم به تساقط کنیم برای اخبار من بلغ مورد نماند، ما در مورد تعارض حکم به تساقط میکنیم جاهایی که تعارض نباشد به اخبار من بلغ عمل میشود پس این طور نیست که بالمره اخبار من بلغ ساقط شود.
نکته سوم این است که بعد از آن که اخبار من بلغ به تعارض ساقط شد، خبر قائم شده بود بر استحباب دعا عند رؤیة الهلال، اخبار من بلغ به تعارض ساقط شد بعد التساقط نه خبر دال بر کراهت حجت است نه خبر دال بر استحباب حجت است، خبر دال بر استحباب حجت نیست اما خبرٌ ضعیفٌ. حجیت نیست، خبر صحیح نیست اما خبر ضعیف که هست از خبریت که نمیافتد پس خبرٌ ضعیفٌ بعد التساقط.
نکته چهارم؛ شمول اخبار من بلغ متوقف بر ثبوت موضوع آن هست با قطع نظر از اخبار من بلغ یعنی قبلا باید یک خبری دال بر ثواب داشته باشیم اخبار من بلغ بیاید شامل آن بشود لذا اخبار من بلغ نمیتواند شامل خودش بشود چرا؟ چون اگر بخواهد شامل خودش بشود باید حکم موضوع خودش را بسازد و این را الان گفتیم که ممکن نیست.
نکته پنجم؛ اخبار من بلغ فرض این است که دلالت بر استحباب عمل کرد خبر ضعیف هم هست خود اخبار من بلغ موضوعاً شامل آن نمیشود اما مناط اخبار من بلغ که در آن هست، مناط اخبار من بلغ چیست هر خبر ضعیف قائم بر استحباب «و لو لم یقله»، الان هم خبر دال بر استحباب دعا خبرٌ ضعیفٌ دال بر استحباب «و لو لم یقله» ولو معارض داشته باشد. پس مناط اخبار من بلغ نسبت به این خبر ضعیف موجود است. وقتی موجود بود، موضوعا شامل آن نمیشود مناطا شامل آن میشود. وقتی مناطا شامل آن شد پس میتوانم حکم کنم به استحباب دعا عند رؤیة الهلال علی مسلک اسقاط شرائط حجیت که فرض بحث ما است.
[مرحوم اصفهانی اشکالی که به مرحوم شیخ دارد این است که میفرماید روشن شد که دیگر به این استدلال احتیاجی نیست.]
هذا تمام کلام فرمایش مرحوم اصفهانی.
حالا میرسیم به چه چیزی؟ به اشکال والد معظم مد ظله العالی.
اشکال والد معظم روشن است کسانی که کتاب را دارند یا مراجعه کنند ببینند خواهند دید اشکال روشنی است.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) و ظاهر الشيخ الأعظم قدّس سره في رسالة التسامح أنهما متعارضان، و الأصل فيه تساقطهما. و هذا بناء على أن مفاد أخبار من بلغ حجية الخبر الضعيف، كأدلة حجية الخبر الصحيح، و كل منهما يقتضي إلغاء احتمال خلاف مورده. نهاية الدراية في شرح الكفاية ؛ ج۴ ؛ ص۱۹۴
۲) و يندفع بأن دليل حجية الخبر الصحيح على الطريقية يقتضي تنزيل مؤداه منزلة الواقع، فإلغاء الاحتمال فيه راجع إلى إلغاء خلاف المحتمل، و أنه غير مستحب، و إلغاء الاستحباب لا إلغاء أثر الاحتمال بما هو، فان (أخبار من بلغ) تثبت استحباب الفعل لا بما هو، بل بما هو مما بلغ فيه الثواب، و بلوغ الثواب لا تخلف له، فهي… نهاية الدراية في شرح الكفاية ؛ ج۴ ؛ ص۱۹۴
۳) همان
۴) النساء ۸۲
۵) و مما ذكرنا تبين أنه لا حاجة إلى استحباب الفعل بملاك بلوغ الثواب بأخبار من بلغ، نظرا إلى أن أخبار من بلغ تثبت الثواب على أي تقدير، فسقوطها عن الحجية في موارد التعارض يوجب كونها كالخبر الضعيف البالغ به الثواب، فعمومها و إن كان لا يمكن أن يعم نفسها، إلا أن ملاكها التام الموجود في كل خبر ضعيف موجود فيه، و مقتضى علية بلوغ الثواب للاستحباب هو الحكم باستحباب الفعل في مورد التعارض. نهاية الدراية في شرح الكفاية ج۴ ص۱۹۴
۶) فان قلت أخبار بلوغ الثواب لا تعم نفسها قلنا نعم هو غير معقول الا ان المناط منقح فلا يقدح عدم العموم اللفظي لعدم تعقله فافهم فالقول بالتسامح قوي جدا! مجموعة رسائل فقهیه و اصولیه ص۳۵