ویرایش محتوا

جلسه ۱ ـ شنبه ۲۲‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۰‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۲ ـ یکشنبه ۲۳‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۱‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۳ ـ دو‌شنبه ۲۴‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۲‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۴ ـ سه‌شنبه ۲۵‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۳‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۵ ـ چهار‌شنبه ۲۶‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۴‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۶ ـ شنبه ۲۹‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۷‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۷ ـ یکشنبه ‏۳۰‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۸‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۸ ـ دو‌شنبه ۳۱‏.۶‏.۱۴۰۴ ـ ۲۹‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۹ ـ سه‌شنبه ۱‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۳۰‏.۳‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۰ ـ چهار‌شنبه ۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۱ ـ شنبه ‏۵‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۴‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۲ ـ یکشنبه ‏۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۵‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۳ ـ دو‌شنبه ‏۷‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۶‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۴ ـ سه‌شنبه ‏۸‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۷‏.۴‏.۱۴۴۷

جلسه ۱۵ ـ چهار‌شنبه ‏۹‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۸‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۶ ـ شنبه ۱۲‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۱‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۷ ـ یکشنبه ۱۳‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۲‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۸ ـ دو‌شنبه ‏۱۴‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۳‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۱۹ ـ سه‌شنبه ‏۱۵‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۴‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.

جلسه ۲۰ ـ چهار‌شنبه ‏۱۶‏.۷‏.۱۴۰۴ ـ ۱۵‏.۴‏.۱۴۴۷

فیلد مورد نظر وجود ندارد.
فهرست مطالب
    فهرست مطالب
    فهرست مطالب

      بسم الله الرحمن الرحیم

      الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

      (سؤال: چهارشنبه است) حالا یک روایت مختصر برای شما بخوانم؛ این روایت در کافی هست جلد ۲ صفحه ۱۱۹:

      «عن أبی عبدالله علیه السلام قال‌: ما زوي الرفق عن أهل بيت إلا زوي عنهم الخير».[۱]

      می‌فرماید که رفق از اهل بیتی دور نمی‌شود، حذف نمی‌شود مگر این که خیر از آن‌ها دور بشود و حذف بشود.

      یک دستور بسیار مهمی است اهل بیت هم یک مفهوم عامی است. اهل بیت معنی ابتدایی آن خانواده است، در خانواده اگر رفق نباشد خیر هم دور خواهد شد. گاهی وقت‌ها ما در خانه‌های خودمان یک مصائبی را می‌بینیم اما نمی‌دانیم از کجا داریم می‌خوریم، آدم یک چیزهایی می‌بیند اما نمی‌فهمد از کجا دارد می‌خورد، روایات اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین تمام این‌ها را بیان فرموده‌اند.

      یکی از مواردی که می‌بینید خیر در منزل کم می‌شود این قسمت است: ملایمت بین افراد خانواده کم بشود، رفق و گذشت کم بشود. حالا یک خرده بیایید بالاتر در یک محیط آموزشی، یک کلاس درس، در یک کلاس درس هم اگر ملایمت نباشد، گذشت نباشد خیر از بین خواهد رفت. یک خرده بیایید بالاتر کل جامعه را در نظر بگیرید، در کل جامعه اگر می‌بینید خیر نیست شر زیاد است، خیر کم است، خیرها ماندگار نیست یک جهت آن این است، ملایمت بین افراد جامعه از بین رفته.

      شما سن‌تان نمی‌رسد، تجربه آن را نداشتید، در زمان‌های بسیار قبل، خیلی جامعه پُر خیر بود. اصلا کمکی که افراد به هم دیگر می‌کردند رسیدگی که افراد به هم دیگر می‌کردند یک چیزی بود و به خاطر همین جهت بود که گذشت و رفق و ملایمت در بین جامعه بود. شما الان حساب کنید یک مقدار جنس گران می‌شود طرف جنس‌هایی که دارد همه را احتکار می‌کند که بعد گران‌تر بفروشد، این رفق نیست. حتی من شنیدم که یک چیز عجیب برای من می‌گفتند؛ گفت دلار هشتاد تومان بوده شده صد تومان این هم جنس‌ها را به همان نسبت گران کرده حالا دلار صد تومان برگشته، شده هشتاد تومان، این به همان نسبت جنس‌ها را دیگر ارزان نکرده حالا نکرده، این دلار هشتاد تومان دو مرتبه شده صد تومان، این بابا باز بیست تومان روی آن صد تومان می‌کشد. خدا خیرتان بدهد آخر این چه بساطی است؟ این می‌شود که خیر از جامعه می‌رود، این می‌شود که قحطی آید، چیزهایی می‌آید که اصلا آدم…

      خیر فقط هم خیر مالی نیست، امراض مختلف، سلامتی از جامعه می‌رود شما الان چقدر امراض زیاد شده، موت‌های فجأه چقدر زیاد شده است! رفتن خیر است دیگر، خیر یعنی چه؟ خیر یک معنای عامی دارد.

      مقصود من این است که شما در جاهایی که می‌روید، صحبت‌هایی که می‌کنید، کلمات اهل بیت عصمت و طهارت عزیز من کلمات پاک است، نور است؛ «کلامکم نور و امرکم رشد»[۲] کلمات اهل بیت را علیهم السلام بر مردم القاء کنید مردم متوجه بشوند تکان می‌خورند حالا از صد نفر نود نفر تکان نخورند، پنجاه نفر هم تکان بخورند خیلی است، چهل نفر هم تکان بخورند خیلی است. آن وقت قطعا متنبه می‌شود. همین را شما برای مردم تشریح کنید، آن وقت صور مختلف آن را بگویید، جاهای مختلف آن را بگویید از بیماری، از کسب و کار، از خدمت کردن، از روابطی که بین معلم و شاگرد هست، روابطی که بین کارگر و کار فرما هست، در یک کارخانه اگر رفق، گذشت و ملایمت نباشد، خیر در کارخانه نیست، کارگر می‌دزدد یا اگر هم ندزدد دل به کار نمی‌دهد. این‌ها اگر بر مردم القاء بشود بالاخره اثر می‌کند، کلمات اهل بیت عزیز من اثر می‌کند این‌ها را برای مردم بخوانید.

      علی ای حال «ما زوي الرفق عن أهل بيت إلا زوي عنهم الخير»؛ «الخیر» هم با «ال» آمده، «ال» هم می‌دانید که این «ال» ها دلالت بر عموم می‌کند «الا زوی عنهم الخیر».

      امیدوار هستیم ان‌شاءالله به باطن خود اهل بیت عصمت و طهارت [علیهم السلام] مورد عمل به دستورات اهل بیت علیهم السلام قرار بگیریم و ان‌شاءالله أبناء شیعه… واقعا این مردم أبناء شیعه هستند این جوان‌ها همه شیعیان و اولاد علی بن ابی طالب [علیهما السلام] هستند «أنا و علی أبوا هذه الامه»[۳] نمی‌دانند برای آن‌ها گفته نشده علی ای حال یک چیزهایی می‌بینند بالاخره این طور گرفتار شده‌اند زده شده‌اند. امیدواریم که ان‌شاءالله خداوند رفع مشکلات کند و امیدوار هستیم که ان‌شاءالله ما که وظیفه‌مان خیلی در این روزگار سنگینتر است بتوانیم به وظیفه خودمان عمل کنیم.

      ***

      فرمایش مرحوم نائینی را عرض کردیم. یکی از اشکالات مرحوم نائینی قدس سره نسبت به جریان اصالت حل و اصل مرخص در اطراف دوران امر بین محذورین یعنی هم وجوب هم حرمت، این بود که فرمود این اصلی که می‌خواهیم جاری کنیم یا اصل تنزیلی است یا اصل غیر تنزیلی است.

      عمده اشکالی که نسبت به اصل تنزیلی مرحوم نائینی داشتند این بود که چون مفاد اصل تنزیلی تعبد به احراز است، احراز تعبدی جعل می‌کند در نتیجه اگر ما استصحاب عدم وجوب را جاری کنیم نسبت به رد سلام پس تعبدا احراز داریم که جواب سلام واجب نیست، از آن طرف استصحاب جاری می‌کنیم نسبت به عدم حرمت جواب سلام، نتیجه‌اش این است که احراز تعبدی دارم به عدم وجوب و حال آن که من احراز وجدانی دارم که احدهما هست پس تنافی محقق می‌شود بین دو احراز تعبدی با احراز وجدانی.[۴]

      اشکال مرحوم عراقی بر مرحوم نائینی

      مرحوم محقق عراقی قدس سره از این اشکال جواب داده. این‌ها را خوب دقت کنید، این جواب‌ها یک جواب‌های عامی است خیلی جاها همین جواب به همین صورت مطرح می‌شود.

      فهم این جواب متوقف بر دو مقدمه است:

      مقدمه اول

      مقدمه اول این است که علم از صفات ذات تعلق است؛ یعنی بدون متعلق یافت نمی‌شود، علم بدون معلوم معنا ندارد، عاشق بدون معشوق معنا ندارد، ما ان‌شاءالله همه عاشق امام حسین علیه السلام هستیم، عشق نمی‌شود بدون معشوق، حب بدون محبوب نمی‌شود. پس علم از صفات ذات تعلق است یعنی تحقق علم متوقف بر تحقق متعلق علم است. در نتیجه در همان موطنی که علم محقق هست در همان موطن باید متعلق علم موجود باشد. موطن علم کجاست؟ نفس است، علم از صفات نفسانیه است پس متعلق علم هم باید در نفس باشد تا علم بدون متعلق نشود علم بدون معلوم نشود.

      بنا بر این آنچه که در خارج است نمی‌تواند متعلق علم باشد. چرا؟ چون علم وجودی است نفسانی اگر بخواهد تعلق بگیرد به خارج یا باید نفس بیاید خارج، می‌گویند لازم می‌آید خارجیت نفس یعنی لازم می‌آید که نفس بیاید در خارج، یا باید این خارج که این آتش است برود در ذهن ما که موطن علم است می‌گویند لازم می‌آید نفسانیت خارج، یعنی آن که در خارج است نفس بشود. نه خارجیت نفس معقول است نه نفسانیت خارج معقول است چون این‌ها ذاتی‌شان است، ذاتی که قابل انفکاک نیست، انقلاب می‌شود.

      بنا بر این نتیجه می‌گیریم که متعلق علم عبارت است از همان صور موجود در نفس و خارج متعلق علم نیست.

      (سؤال: بقیه صفات نفسانی هم این طور است؟) بله (مثلا اراده متعلق نفسانی…) اراده هم متعلق آن (…) خیر، مراد نفسانی است، لذا شما وقتی که اراده می‌کنید شرب آب را، اراده می‌کنید شرب آب را اما این که در خارج است ممکن است اصلا سم باشد، متعلق اراده هم به وجود نفسانی است، اساسا کل صفات نفسانیه ذات تعلق متعلق آن همان وجود نفسانی است.

      (سؤال: تلازم بین شئون نیست؟ بین صورت خارجیه) اگر بخواهد تلازم باشد باید اصلا خطا و جهل موجود نباشد به خاطر این که همیشه باید علم مطابق با واقع باشد که این طور نیست (الام علم آن حضوری یا حصولی؟) ما به علم حضوری کار نداریم ما به علم حصولی کار داریم که علم‌های خودمان هست اصلا علم حضوری چه هست؟ (حضور معلوم لدی العالم) یعنی چه حضور المعلوم لدی العالم، چطوری مثلا؟ رها کنید خدا خیرت بده، بگذارید آن‌ها بحث‌هایش سرجای خودش.ـ

      مقدمه دوم

      مقدمه دوم این است که علم و همچنین سائر صفات ذات تعلق به هر چه که متعلق بشوند امکان تجاوزشان از متعلق خودشان به شیء آخر نیست. شما اگر علم دارید به زید این تجاوز نمی‌کند که علم به عمرو بشود، شما اگر علم دارید به جامع این تجاوز نمی‌کند که علم به خصوصیت بشود؛ مثل این که شما علم به جامع دارید می‌دانید که انسانی در این منزل هست اما این تجاوز نمی‌کند که برای شما درست بشود در ذهن‌تان علم به خصوصیت که حالا علم به زید است یا علم به عمرو است یا علم به خالد است درست نمی‌شود، بله در علم به خصوصیت علم به جامع هست از باب این که خصوصیت مشتمل بر جامع هست و الا باز هم علم به خصوصیت هم تجاوز نمی‌کند.

      پس علم به جامع تجاوز نمی‌کند به خصوصیت، علم به خصوصیتی هم تجاوز نمی‌کند بخصوصیةٍ أخری، علم به زید تجاوز نمی‌کند که علم به عمرو بشود.

      بیان اشکال

      حالا که این دو مقدمه روشن شد مرحوم عراقی می‌خواهد از مرحوم نائینی جواب بفرماید؛[۵] می‌فرماید که اشکال مرحوم نائینی قدس سره در صورتی وارد است که متعلق احراز وجدانی و معتلق احراز تعبدی یکی باشد، اگر یکی باشد این جا می‌شود دو احراز تعبدی مخالف و منافی با احراز وجدانی ولیکن اگر متعلق‌ها متفاوت شد دیگر این اشکال پیش نمی‌آید.

      در ما نحن فیه متعلق احراز وجدانی جامع است، این احراز از جامع تجاوز نمی‌کند که به خصوصیت برسد، در خود جامع باقی می‌ماند متعلق دو احراز تعبدی خصوصیت است. در نتیجه متعلق احراز وجدانی با متعلق احراز تعبدی دو تا شد وقتی دو تا شد دیگر تنافی محقق نمی‌شود. تنافی و تعارض فرع بر وحدت متعلق و وحدت موضوع است احراز وجدانی به الزام خورده، احراز تعبدی به خصوصیت خورده.

      ان قلت

      ان قلت این جامع فرض این است که در خارج متحد با این دو خصوصیت است پس بالاخره دو احراز تعبدی به همانی تعلق گرفته‌اند که احراز وجدانی به آن تعلق گرفته.

      قلت

      ایشان جواب می‌فرماید؛ می‌فرماید شما فراموش کرده‌اید ما گفتیم متعلق علم خارج نیست، در خارج این‌ها متحد هستند، متعلق علم ذهن است در ذهن وجود جامع و وجود خصوصیت دو تا است، الان شما ملاحظه کنید من می‌گویم انسان، یک صورتی در ذهن شما نقش می‌بندد، می‌گویم زید یک صورت دیگر نقش می‌بندد. صور در ذهن متباین هستند، ممتاز از یک دیگر هستند تصادق به لحاظ خارج است نه به لحاظ ذهن.

      بنا بر این آن جایی که تفاوت هست، ذهن است و در آن جا تنافی و اجتماع دو احراز تعبدی بر خلاف احراز وجدانی نیست آن جایی که وحدت هست، خارج هست ولیکن خارج متعلق احراز نیست. پس اشکال مرحوم نائینی وارد نیست.

      جواب والد معظم از اشکال مرحوم عراقی

      والد معظم از مرحوم عراقی جواب دادند که در نتیجه اشکال مرحوم نائینی تثبیت می‌شود.

      جواب والد معظم هم متوقف بر مقدماتی است:

      انظار در باب علم مختلف است. واقعا چقدر خود علم عجیب است. خود حقیقت علم الان یک مشکله برای بزرگان علماء، حکما، فلاسفه، اصلا حقیقت علم چیست حتی به این جا رسیده که بعضی‌ها می‌گویند علم عبارت از این است که یک اشراقی از ذهن انسان می‌آید بیرون می‌خورد به خارج حالا آن خارج برای انسان معلوم می‌شود. این قدر در باب علم انظار مختلف است! ماهیت به ذهن می‌آید مفهوم به ذهن می‌آید فرق بین معلوم به علم و وجود ذهنی چیست، یک مباحث دامنه‌داری است عجیب، غریب.

      این مطلب دخیل در مطلب ما نیست فقط از باب تنبیه و تذکر ذکر کردم که توجه داشته باشید خود حقیقت علم یک حقیقت مجهولی است، علم است اما مجهول است.

      (…)[۶]

      مقدمه اول

      مقدمه اول این است که متعلق علم صور ذهنیه بما هو صور ذهنیه نیست که به همان وجود ذهنی بماند بلکه متعلق علم صور ذهنیه‌ای است که فانی در خارج باشد.

      توضیح مطلب این است که ما نمی‌توانیم بگوییم متعلق علم وجود ذهنی است بما هو وجود ذهنی ما الان عاشق حرم امام حسین [علیه السلام] هستیم، عاشق صورت ذهنیه آن هستیم؟! صورت ذهنی که اثر ندارد. خارج بما هو خارج هم نمی‌توانیم بگوییم متعلق علم است چون همان مشکل نفسانیت خارج و خارجیت نفس را در پی دارد. لذا حق این است که متعلق علم عبارت است از صورتی که فانی در خارج است؛ یعنی صورتی که شخص عالم آن را خارج می‌بیند. لذا در علم، عالم توجه به وجود ذهنی آن ندارد، خارج را می‌بیند. الان شما علم به روز داشتید تا من نمی‌گفتم نمی‌دانستید که صورت ذهنیه روز در ذهن شما است، خود روز در ذهن شما نیست این است که می‌گویند علم به علم نیست. یعنی ما آنچه که مورد علم هست عبارت است از صورت فانی در خارج، صورت خارج دیده به قول خود مرحوم عراقی، می‌فرماید متعلق علم صورتی است که خارج دیده می‌شود. این مقدمه اول.

      حالا این جا می‌توانید این تعبیر را بیاورید ـ این‌ها را قبلا توضیح دادم، چون با این اصطلاح آشنا هستید می‌خواهم این اصطلاح را به کار ببرم ـ می‌گویند علم به ینظر است، فیه ینظر نیست یعنی وقتی شما علم به چیزی دارید، علم به ینظر است، آلت برای دیدن آن خارج است، فیه ینظر نیست. مثل آینه می‌ماند، شما صبح که می‌روید جلوی آینه، آینه چیست؟ آینه به ینظر است می‌خواهید به آن خودتان را ببینید اما وقتی می‌خواهید بروید آینه بخرید آینه می‌شود فیه ینظر. علم در ما این طور است، ما علم به این همه امور داریم ولی علم به علم نداریم یعنی علم را الان در آن نظر نداریم، آلت می‌بینیم برای دیدن خارج. این است که علم حیثیت آن حیثیت کاشفیت است، حیثیت آن حیثیت ارائه واقع هست.

      مقدمه دوم

      مقدمه دوم این است که ادله احکام واقعیه اطلاق دارد شامل می‌شود موضوع را اعم از این که موضوع معلوم باشد یا موضوع مجهول و مشکوک باشد فرقی نمی‌کند. وقتی می‌فرماید یحرم شرب الخمر، خمر شرب آن حرام است چه خمری که شما علم داشته باشید که خمر است چه خمری که خمر هست اما شما جهل داری که خمر است، فرق نمی‌کند هر دو آن‌ها حرام است.

      وجه مطلب هم این است که در محل خودش ثابت شده که احکام اختصاص به عالمین به حکم ندارد عام است شامل می‌شود عالم به حکم و جاهل به حکم را.

      اما در احکام ظاهریه خصوص شاک است مربوط به عالم نیست اطلاق ندارد «کل شیء هو لک حلال»[۷] جعل شده برای خصوص شاک، اعم از شاک و عالم نیست، اگر عالم باشد اصلا حلیت برای آن مجعول نیست.

      پس نتیجه مقدمه دوم این شد که احکام واقعیه اطلاق دارد شامل موضوع واقعی معلوم و موضوع مجهول می‌شود ولیکن احکام ظاهریه است که اختصاص دارد به مشکوک.

      بیان اشکال

      بعد از این مقدمه‌ها حالا وارد بحث می‌شویم. والد معظم می‌فرماید که مفروض این است که احراز به جامع موجود است، چون من جامع بین وجوب سلام و حرمت سلام را علم تفصیلی دارم یعنی می‌دانم که جواب سلام حکم الزامی دارد مستحب نیست، مکروه نیست، مباح نیست، حکم آن حکم الزامی است. پس شکی نیست نسبت به وجود احراز بالنسبه به جامع که الزام است.

      طبق مقدمه‌ای که گفتیم مقصود احراز جامع به وجود ذهنی بما هو وجود ذهنی نیست بلکه مقصود احراز جامع است بما هو مُریءٌ للخارج، بما هو فانی در خارج، بما هو کاشف از خارج، خارج آن چیست؟ خارج آن می‌شود یکی وجوب یکی حرمت.

      پس علم به الزام که علم به جامع است منتهی می‌شود به علم به دو خصوصیت. بنا بر این احراز نسبت به دو خصوصیت بالاجمال هست، وقتی که احراز نسبت به دو خصوصیت درست شد از آن طرف هم استصحاب احراز می‌کند عدم هر دو خصوصیت را، این می‌شود تنافی.

      بله اگر ما احراز را فقط منحصر در ذهن می‌دانستیم و می‌گفتیم به هیچ عنوان کاشف از واقع نیست و به واقع و خارج کار ندارد اشکال مرحوم عراقی وارد بود ولی فرض این است که علم به ینظر است کاشف از واقع است، پس علم به احراز جامع می‌شود در حقیقت علم به دو خصوصیت البته اجمالا. پس از یک طرف من علم دارم یعنی احراز دارم که هر دو اجمالا هست از یک طرف دو استصحاب می‌گوید هر دو نیست و این می‌شود تنافی. پس اشکال مرحوم نائینی وارد است.[۸]

      فردا ان‌شاءالله جواب مرحوم آقای خوئی را می‌دهیم از اشکالاتی که مرحوم نائینی داشتند مثل عدم ترتب اثر و مثل این که برائت جایی جاری می‌شود که امکان جعل احتیاط باشد.

      و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



      ۱) الكافي (ط ـ الإسلامية) ج‏۲ ص۱۱۹

      ۲) من لا يحضره الفقيه ج‏۲ ص۶۱۶

      ۳) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص۳۳۰

      ۴) و أما الأصل التنزيلي المتوهم جريانه في المقام فينحصر باستصحاب عدم الوجوب و استصحاب عدم الحرمة و جريانهما مع كونهما من الأصول التنزيلية مناف للعلم الإجمالي بالوجوب أو الحرمة. أجود التقريرات ج‏۲ ص ۲۳۲

      ۵) «إذ فيه» ما لا يخفى من منع المناقضة و المضادة بينهما «فان» قوام العلم و كذا الشك و الظن في مقام عروضها بعد ان ان كان بنفس العناوين و الصور الذهنية بما هي مرآة إلى الخارج بلا سرايتها منها إلى وجود المعنون خارجا و لا إلى العنوان المعروض لصفة أخرى بشهادة اجتماع اليقين و الشك في وجود واحد بتوسيط العناوين الإجمالية و التفصيلية «فلا محالة» ما هو معروض العلم الإجمالي انما هو عبارة عن عنوان أحد الأمرين المباين في عالم العنوانية مع العنوان التفصيلي لا خصوص الفعل و لا خصوص الترك إذ كل واحد من الفعل و الترك بهذا العنوان التفصيلي لهما كان تحت الشك «و عليه» فبعد ان كان موضوع الحلية و الإباحة التعبدية هو الشك في لزوم الفعل و الترك بهذا العنوان التفصيلي «كان» الموضوع لهما متحققا بالوجدان حيث كان كل من الفعل و الترك بعنوانه التفصيلي مشكوكا و ان كان بعنوان أحدهما معلوم الإلزام «و بعد» عدم اقتضاء أصالة الحل و الإباحة بأزيد من الترخيص في عنوان الفعل و الترك المشكوكين و عدم شموله للعنوان الإجمالي، فلا قصور في جريانها في كل من الفعل و الترك «إذ لا يكاد» يضاد هذا المعنى مع العلم الإجمالي بعنوان أحد الأمرين. نهاية الأفكار ج‏۳ ص ۲۹۴

      ۶) (سؤال: صدر و ذیل به هم نمی‌خورد؟ یعنی چه علم است اما مجهول است) از قدرت خدا است (مشخص است فقط نمی‌توانم فقط اسم آن را بیاورم به آن اشاره کنم) حقیقت آن چیست؟ علم چیست؟ شما مراجعه کنید ان‌شاءالله اسفار جلد سوم مبحث علم بعد ببینید چه خبر است، بله بعد ببینید چقدر متوجه می‌شوید.

      ۷) وسائل الشيعة ج‏۱۷ ص۸۹

      ۸) و فيه: أن ما أفاده لا يندفع به الإشكال، إذ على فرض تسليم ما في المقدمة من عدم سراية الصفات النفسانية من العلم وقسيميه إلى الخارج، ولكن متعلقها هو الصور النفسانية لا بما هي صور، بل بما هي مرآة ينكشف بها الخارج لدى النفس، ضرورة أن ما هو المعلوم للشخص بتوسط الصورة النفسانية ما في الخارج بحيث يكون الشخص غافلا عن الصورة كما اعترف به المستشكل في مبحث الشرط المتأخر، فما هو المرئي والمعلوم للعالم هو المصداق لا المفهوم، وعلى هذا يقع التنافي بين جعل الإباحة الظاهرية مع كون الفعل متعلقا للإلزام الواقعي، بملاحظة إطلاق أدلة الأحكام الواقعية وشمولها للعالم والجاهل بها في ظرف ثبوت الحكم الظاهري، ضرورة بطلان التصويب. وعليه فيلزم التناقض والتضاد في نفس الشخص، إذ الفعل الخارجي بمقتضى علمه يكون حراما أو واجبا واقعا، وبمقتضى شكه يكون مباحا ظاهرا، ومتعلق العلم والشك وإن كان عنوان المعلوم والمشكوك واقعا ولكن الشخص يرى العنوان خارجا، فيكون ما هو الخارج بنظره محكوما بالحرمة الواقعية لكونه متعلقا للعلم، وبالإباحة ظاهرا بكونه متعلقا للشك، ويكونان مستلزمين لاجتماع الضدين بمدلولهما المطابقي بناء على مبنى ثبوت التضاد بين الأحكام، مستلزمين لاجتماع النقيضين بمدلولهما الالتزامي، ولا يندفع الإشكال بما أفاده المحقق العراقي. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۹۹

      دیدگاه‌ خود را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

      پیمایش به بالا