بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
بحث نسبت به جریان اصاله الحل بود در دوران امر بین محذورین.
یکی از اشکالاتی که بر جریان اصاله الحل در دوران امر بین محذورین شده عدم ترتب اثر در جریان است.
توضیح مطلب این است که ما اصل عملی اصاله الحل را جاری میکنیم به این هدف که نتیجه بگیریم در مقام عمل آزاد هستیم، مرخص هستیم. در شبهه تحریمیه با جریان اصاله الحل، رفع ما لا یعلمون، نتیجه میگیریم که مرخص هستیم نسبت به شرب توتون. در دوران امر بین محذورین انسان تکوینا آزاد هست، مخیر است یا فاعل است یا تارک است بنا بر این جریان اصاله الحل نسبت به آن اثری ندارد.
اشکال مرحوم آقای خوئی بر مرحوم نائینی
مرحوم آقای خوئی قدس سره در مصباح الاصول صفحه ۳۸۴ دو اشکال میکند:
جواب حلی
اشکال اول این است که این اصل در دوران امر بین محذورین اثر دارد. چرا؟ چون ما وقتی که میخواهیم اصل جاری کنیم، اصل را نسبت به طرف وجوب رد سلام جاری میکنیم با قطع نظر از طرف آخر که حرمت رد سلام است؛ یعنی خود وجوب رد سلام را در نظر میگیریم که آیا واجب است یا واجب نیست و مفاد اصاله الحل میشود رفع وجوب ظاهرا میشود ترخیص در ترک. همین طور وقتی ما میخواهیم نسبت به حرمت اصاله الحل جاری کنیم حرمت رد سلام را در نظر میگیریم مستقلا مع قطع النظر از این که احتمال وجوب آن باشد و نسبت به این که آیا حرام باشد یا حرام نباشد اصاله الحل اثبات میکند حلیت و ترخیص را. پس اثر دارد در مرحله ظاهر نتیجه میدهد عدم وجوب رد سلام و عدم حرمت رد سلام را.[۱]
جواب نقضی
ثانیا ایشان نقضی میکند ـ که بعضی از شما هم چند روز قبل کردید ـ ما اگر بخواهیم این اشکال را بپذیریم حتی در شبهات تحریمیه بدویه هم باید اصل جاری نشود چون نسبت به شرب توتون هم بالاخره مکلف یا فاعل است یا تارک است، بنا بر این جریان اصاله الحل و رفع ما لا یعلمون نسبت به حرمت اثری نخواهد داشت.[۲]
این دو جواب از مرحوم آقای خوئی در مصباح.
(سؤال: فرق میکند در شرب توتون یا فاعل است و یا تارک است به دلیل این است که اگر برائت جاری شود …) نقض یعنی چه؟ استدلال شما چه بود گفتید هر جا انسان یا فاعل است یا تارک است جریان اصل درست نیست میگوییم در شرب توتون هم انسان یا فاعل است یا تارک جریان اصل اثر ندارد (در شرب توتون موافقت قطعیه و مخالفت قطعیه ممکن است در ما نحن فیه ممکن نیست نقض که میشود باید از همه جهات مثل هم باشد …) ببینید درست است، مناط نقض چیست؟ مناط نقض این بود که شما گفتید هر جا انسان یا فاعل است یا تارک است دیگر جریان اصل اثر ندارد بالاخره انسان یا فاعل است یا تارک است میگوییم در شبهه تحریمیه هم انسان یا فاعل است یا تارک است، اشکال شما حق است اما به وجه آخری به این مقداری که شما میگویید خیر و الا اشکال دارد کلام (…) آفرین! خیلی اشکال خوبی است ولی فرض این است که موافقت التزامیه را گفتیم، لازم نیست، مخالفت عملیه هم که هیچ وقت لازم نمیآید پس مشکلی از این جهت نداریم.ـ
جواب والد معظم از اشکال مرحوم نائینی
اشکال نقضی
والد معظم نسبت به این مورد اگر به خاطرتان باشد یک مورد دیگری نقض اضافه کردند که اگر شما میخواهید بگویید که چون حکم عقل را داریم به تخییر پس دیگر جای اصاله الحل نیست باید بگوییم با وجود قبح عقاب بلابیان دیگر جا برای برائت شرعیه نیست چون حکم عقل را داریم.
همچنین نقض فرمودند به استصحاب که باید بگویید با وجود استصحاب جا برای برائت نیست چون بالاخره استصحاب اثبات میکند عدم تکلیف را.
پس دو نقض والد معظم اضافه کردند.[۳]
تأمل در نقض به استصحاب
در مباحث سابقه اگر به خاطرتان باشد نقض به قبح عقاب بلابیان را ما قبول کردیم نقض به استصحاب را گفتیم متوجه نمیشویم. چرا؟ چون استصحاب مفاد آن جعل یقین است عملا، نسبت به عدم تکلیف وقتی استصحاب عدم میکنیم، با وجود یقین به عدم تکلیف تعبدا دیگر جا برای اصاله الحل و رفع ما لا یعلمون نمیماند یعنی موضوع آن منتفی میشود بالحکومه، ولی در قبح عقاب بلابیان این طور نیست، قبح عقاب بلابیان در عینی که هست جا برای اصاله الحل هست جا برای رفع ما لا یعلمون هست. تازه از این طرف است یعنی رفع ما لا یعلمون و اصاله الحل مقدم میشوند بر قبح عقاب بلابیان آن هم بالورود که اینها را قبلا توضیح دادم، درست است یا خیر.
جواب حلی
اما حل؛ نسبت به حل والد معظم میفرماید که جریان اصل در ما نحن فیه اثر دارد: یک اثر آن جواز استناد به شارع مقدس است ما اگر اصاله الحل جاری کنیم میتوانیم حلیت و عدم وجوب رد سلام را استناد به شارع بدهیم چون دلیل شرعی بر آن قائم است.
و همچنین جا برای این هست که کسی در او قصد تقرب بکند چون حتی در مباحات هم شما میتوانید قصد تقرب بکنید بگویید خدایا من این مباح را انجام میدهم چون تو اباحه کردی چون تو اباحه کردی من خودم را آزاد میبینم و انجام میدهم خود این میشود عبودیت در مقابل مولا و خود آن میشود موجب حسن و استحقاق ثواب بنا بر بعضی از مسالک.[۴]
(…)[۵]
تأمل در کلام مرحوم آقای خوئی و والد معظم
تأمل در نقض
ما نسبت به نقض چه در فرمایش مرحوم آقای خوئی چه در فرمایش والد معظم تأمل داریم چون نقض را هر دو بزرگوار پذیرفتند.
شرط ورود نقض عبارت است از اتحاد ناقض و منقوض من جمیع الجهات، اگر تفاوت باشد نقض وارد نیست. در ما نحن فیه اتحاد نیست. چطور؟ سرّ آن این است که مستدل میگوید در مورد دوران امر بین محذورین عدم جریان اصاله الحل به خاطر عدم اثر عملی است، اثر عملی ندارد. اثر عملی آن آزادی است، این شخص خود او آزاد هست ولیکن در باب شبهه تحریمیه ولو شخص یا فاعل است یا تارک، وجه عدم جریان این است که اگر ما بخواهیم ترجیح بدهیم حرمت را بر اباحه میشود ترجیح بلامرجح، اباحه را هم بخواهیم ترجیح بدهیم بر حرمت میشود ترجیح بلا مرجح چون فرض این است که نمیدانیم شرب توتون حرام است و یا مباح است دستمان هم از همه جا کوتاه است.
پس آن جا هم مناط عدم حکم شرعی میشود بطلان ترجیح بلا مرجح ما نحن فیه مناط عدم حکم شرعی و جریان اصل میشود عدم اثر عملی، ناقض و منقوض متفاوت هستند از جهت مناط. وقتی مناط متفاوت شد پس نقض وارد نیست.
این نسبت به نقض.
عبارت آقای خوئی را بخوانم؛
«مع انه لو کان عدم خلو المکلف من الفعل أو الترک موجبا للغویه الحکم الظاهری، لکان جعل الإباحه الظاهریه فی غیر المقام» مثل شبهه تحریمیه «أیضا لغوا، و هو ظاهر الفساد».[۶] شکی نیست که در شبهه تحریمیه هیچ کس چنین حرفی را نزده. این نقض است. عرض ما این است که مناط عدم حکم در دوران امر بین محذورین و عدم حکم در شبهه تحریمیه متفاوت است وقتی متفاوت شد جا برای نقض نیست ما باید یک جایی نقض کنیم که مثل دوران امر بین محذورین اصل جاری باشد و اثر عملی هم نداشته باشد.
(…)[۷]
این هم دوران امر بین وجود و عدم است.
تأمل در جواب حلی
اما حل؛ نسبت به حل خوب دقت کنید، ما اگر میخواستیم اصل را جاری کنیم در هر دو مجتمعا یعنی هم نسبت به وجوب رد سلام هم نسبت به حرمت رد سلام این البته همان طور که گفتند اثر ندارد.
در ما نحن فیه خوب این را دقت کنید فرض این است که مورد ما به گونهای است که مکلف مختار است در فعل و ترک و در مختار بودن او در فعل و ترک به خاطر حکم عقل و ادراک عقل نیست یعنی این طور نیست که بگوییم عقل حکم میکند به این که تو مخیر هستی بین فعل و ترک بعد شارع مقدس هم آمده اصاله الحل جاری کرده و میگوییم اصاله الحل با وجود حکم عقل جا دارد. در دوران امر بین محذورین آزادی من در این که یا فاعل هستم یا تارک نه به حکم شرع است نه به حکم عقل است بلکه به تکوین است به تکوین من یا فاعل هستم یا تارک هستم.
(…)[۸]
کسی هم که عقل ندارد یا فاعل است یا تارک است؛ یعنی حکم عقلی در ما نحن فیه نیست این را خوب دقت کنید. مثل قبح عقاب بلابیان عقل حکم دارد به قبح عقاب بلابیان، یک ادراک عقلی است، شرع هم حلیت شرعیه دارد. مثل دوران امر بین محذورین تعبیر درست آن همان است که میگویند لاحرجیت عقلیه است؛ یعنی بالفرض هیچ عقلی هم در دنیا نباشد، هیچ شرعی هم در دنیا نباشد، نسبت به رد سلام مکلف یا فاعل است یا تارک است پس میشود لاحرجیت عقلیه؛ یعنی آزادی من تکوینی است.
وقتی آزادی من تکوینی شد جعل آزادی از طرف شارع لغو است، من نمیتوانم منت بگذارم ـ حالا به تعبیر من ـ بر شارع بگویم که ای شارع مقدس چون تو فرمودی آزادی پس من خودم را آزاد میدانم، این طور نیست، تکوینا من آزاد هستم.
لذا در دوران امر بین محذورین اثر استناد و اینها که مرحوم آقای خوئی و والد معظم تصویر فرمودند مشکل است. من آزاد هستم، تکوینا آزاد هستم نمیتوانم بگویم ای شارع مقدس چون تو فرمودی که آزادی من خودم را آزاد میبینم، من علی ای حال آزاد هستم چه تو بفرمایی چه تو نفرمایی.
بله اگر شارع مقدس یک طرف را مقدم بدارد او میشود استناد به شارع، من استنادا الی الشارع ترک میکنم یا استنادا الی الشارع انجام میدهم ولی فرض این است که یک چنین تقدیمی نیست. وقتی تقدیم نبود ـ چون اگر تقدیم باشد حکم شرعی آمده به میدان ـ فقط فعل و ترک است، من یا فاعل هستم یا تارک هستم، در حریت خودم آیا محتاج به حکم عقل هستم یا محتاج به حکم شرع هستم؟ نه. عقل اگر نباشد من حر هستم یا فاعل هستم یا تارک، شارع هم اگر نباشد من یا فاعل هستم یا تارک.
(…)[۹]
حالا علی ای حال این اشکال نسبت به حل بالاخره فرمایش آقای خوئی هست، والد معظم هم قبول فرمودند هم نقض را و هم حل را ما نسبت به نقض آن مشکل داریم، نسبت به حل آن هم مشکل داریم.
(…)[۱۰]
اشکال دومی که هست که مرحوم نائینی فرمودند و مرحوم آقای خوئی جواب دادند ـ این اشکال هم مهم است ـ این است که اساسا در جریان حدیث رفع شرط است که امکان ایجاب احتیاط باشد بعد شارع مقدس منهً علی الامه ایجاب احتیاط را برداشته؛ مثلا در شبهه تحریمیه مثل شرب توتون امکان ایجاب احتیاط هست بفرماید قف عند الشبهه «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات»[۱۱] بعد حدیث رفع میآید همین ایجاب احتیاط را برمیدارد، پس جریان حدیث رفع متوقف است بر امکان ایجاب احتیاط.
در دوران امر بین محذورین امکان ایجاب احتیاط نیست. چرا؟ چون ایجاب احتیاط یعنی آنچه که به آن انسان به واقع برسد، احتیاط یعنی همین دیگر، اتیان محتملات برای رسیدن به واقع. در ما نحن فیه امکان رسیدن به واقع نیست چون موافقت قطعیه ممکن نیست، جواب سلام بدهم موافقت با وجوب است مخالفت با حرمت است، جواب سلام ندهم موافقت با حرمت است مخالفت با وجوب است پس چون در دوران امر بین محذورین امکان ایجاب احتیاط نیست حدیث رفع جاری نیست.[۱۲]
از این مشکل مرحوم آقای خوئی یک جواب دقیقی فرموده که فردا خواهم گفت نهایت فردا یک دور اشکال را مرور کنید که نخواهیم توضیح بدهیم مفصل.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) أن الملحوظ فی الحکم الظاهری هو کل واحد من الوجوب و الحرمه مستقلا باعتبار أن کل واحد منهما مشکوک فیه مع قطع النظر عن الآخر، فیکون مفاد رفع الوجوب ظاهرا هو الترخیص فی الترک، و مفاد رفع الحرمه ظاهرا هو الترخیص فی الفعل، فکیف یکون جعل الحکم الظاهری لغوا. مصباح الأصول (طبع موسسه إحیاء آثار السید الخوئی) ج۱ ص۳۸۴
۲) مع أنه لو کان عدم خلو المکلف من الفعل أو الترک موجبا للغویه الحکم الظاهری، لکان جعل الاباحه الظاهریه فی غیر المقام أیضا لغوا، و هو ظاهر الفساد. همان
۳) أولا: النقض بجعل البراءه الشرعیه بحدیث الرفع مع وجود البراءه العقلیه لحکم العقل فی مورده بقبح العقاب لعدم البیان، بل بجریان البراءه الشرعیه مع جریان استصحاب عدم التکلیف فی جمیع موارد البراءه. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۳۹۷
۴) و ثانیا: حلا بأنه لا مانع من تعدد المرخص بأن یکون المکلف مرخصا فی الفعل والترک بحکم العقل من ناحیه الاضطرار وبحکم الشرع من ناحیه الجهل بالحکم الواقعی بمقتضى قاعده الحل، فهذا الإشکال أیضا غیر وارد على القول بالإباحه. همان
۵) (سؤال: فرق این دو تا چه شد؟) کدام؟ جواب استناد برای من است، استناد میدهم به شارع، تقرب این است که من در آن قصد قربت میکنم ثواب بر آن مترتب میشود (چون شارع فرمود قصد قربت میکنم) مناط هر دو یکی است اما دو تا اثر، دو اثر است. یک مرتبه من به این عمل قصد تقرب میکنم نماز میخوانم چون شارع گفته، یک مرتبه استناد به شارع میدهم بنا بر این اثر دارد و این طور نیست که اثر نداشته باشد. (سؤال: ثالثا را نگفتید) همین دو تا بس است. حالا اثر یکی هم جواز فتوا است چون وقتی شما دلیل شرعی داشته باشید میتوانید فتوای مستند به شارع هم بدهید و الا نوشتم، گفتم همین دو تا بس است.
۶) مصباح الأصول (طبع موسسه إحیاء آثار السید الخوئی) ج۱ ص۳۸۴
۷) (سؤال: اتحاد ناقض و منقوض در مناط باید باشد نه من جمیع الجهات) اولا من جمیع الجهات لازم است ولیکن مهم دیگر صد در صد آن مناط است و الا من جمیع الجهات باید یکی باشد. حالا بعد یک خورده فکر میکنید بالاخره یا حل میشود یا نمیشود.
۸) (سؤال: عقلی است دیگر این) خیر، عقل به معنای این که عقل هر چیزی را درک میکند اما به حکم عقل شما مخیرچیز نیستید، کسی هم که عقل ندارد بالاخره یا فاعل است یا تارک است (نسبت به مکلفین که عقل دارند) خیر، مکلف که نمیخواهد حکم بگذارد، حکم را شارع مقدس میگذارد.
۹) (سؤال: شارع به وجوب بخصوصه میتوانست حکم کند) عجیب است؛ شارع میتواند به وجوب حکم بکند او اگر به وجوب حکم بکند از دوران امر بین محذورین درمیآید، چرا خلف فرض میکنید؟ فرض این است که من علم اجمالی دارم که وجوب رد سلام در متن واقع یا واجب است یا حرام. البته شارع میتواند واجب بکند، میتواند اصلا مقدم بدارد، یک قاعده ثانویه ایجاد بفرماید بگوید در دوران امر بین محذورین قدّم جانب الحرمه چون دفع مفسده اولی من جلب المنفعه. اینها میشود ولی وقتی که اینها هیچ کدام نیست… (با این حکم نکردن من را آزاد کرده است) فرض این است که با این حکم نکردن او من تکوینا آزاد هستم (شرعا چه؟) شرعا هم آزاد هستم (به چه دلیل شرعا آزاد هستم؟) به خاطر این که اگر شرع نباشد من یا فاعل هستم یا تارک (شارع گفته شما مختار هستید) فرض این است که شارع به من نمیگوید مختار هستی. چرا؟ به خاطر این که من تکوینا مختار هستم. اجازه بدهید یک مثال بزنم. الان نفس کشیدن فرض این است که قهری من است، آیا این جا اباحه فرمودند شارع نفس کشیدن را برای من اثر دارد؟ (بخواهم به شارع استناد بدهم بله) چه اثری دارد؟ چون فرض این است که علی ای حال قهری است وقتی قهری شد قهری که قابل استناد نیست چون چیزی قابل استناد است که من میتوانستم انجام ندهم استنادا الی الشارع انجام میدهم این میشود استناد و الا اگر قهرا من یک کاری را دارم انجام میدهم عمل قهری که قابل استناد نیست. یک مثال بزنم؛ بر اعمال قهریه استحقاق ثواب و عقاب هست یا نیست؟ (نیست) چرا نیست؟ چون قابل استناد نیست. علی ای حال فکر کنید حالا روی این قصه چون این مطلبی است که گفتند، مرحوم آقای خوئی، آقاجان، اینها شوخیبردار نیست. حرف ما این است ما میگوییم جاهایی که قهری است تخییر در ما نحن فیه قهری است، لا حرجیت قهری است. وقتی قهری شد امر قهری استناد ندارد. امر وقتی که قهری شد یعنی جبر است، امر جبر که استناد ندارد. شما اگر در یک عملی مجبور باشید استناد دارد؟ میگویید من انجام میدهم استنادا به شارع؟ (اگر اکراهی باشد میشود، در جبر خیر، ولی اکراه…) خدا خیرت بدهد فرض این است که در ما نحن فیه من مجبور هستم (…) خیر، من مجبور هستم به فعل و ترک، من مجبور هستم یا به فعل یا به ترک، جبر است اکراه نیست که بتوانم از آن دربروم، اکراه را میتوانید از آن دربروید (خیر، اکراه اختیار میکند که این طرف برود یا آن طرف برود) ولی میتوانم اختیار دارم ولی در ما نحن فیه، البته من یک مرتبه فعل را اختیار میکنم یک مرتبه ترک را اختیار میکنم آن با من است اما فرض این است که نسبت به این که میتوانم این را انتخاب بکنم یا آن را انتخاب بکنم، احتیاج نه به حکم عقل دارم نه به حکم شرع دارم چون یا فاعل هستم یا تارک (از احکام خمسه چه حکمی دارد؟) هیچ حکمی ندارد، جبر است. عزیز من افعال جبری که حکم ندارد. فعل مکلف اختیاری محکوم است به حکم یا وجوب یا حرمت یا استحباب یا کراهت یا اباحه اما جبر اگر باشد که حکم ندارد. من الان در نفس کشیدن مقهور هستم یا نیستم. به طرز عادی وقتی من در یک عملی مقهور هستم مجبور هستم، نسبت به جبر و عمل جبری و عمل قهری که حکم معنا ندارد (نسبت به فاعلیت مقهور هستید …) یعنی چه نسبت به فاعلیت؟ (شما بالاخره نسبت به انجام مختار هستید یا فاعل هستید یا تارک) یا فاعل هستم یا تارک هستم (حالا آمدید فاعلیت را انجام دادید) بابا آن که حرفی نیست هر کدام را میتوانم اختیار کنم، انجام هر یک به اختیار است اما این که هر کدام را میتوانم انتخاب کنم در این مطلب قهر است (شارع میتوانست به یکی مثلا وجوب را تعینا انتخاب کن) آن که بگوید خروج از بحث میشود (همین را نفرموده شارع، شارعی که میتوانست بگوید حرام را انتخاب بکن یا وجوب را این را شارع نفرموده) خدا خیرت بدهد حالا که نگفته، نگفتن آن استناد نمیآورد گفتن استناد میآورد (…) عجیب است عدم الحکم که استناد نمیآورد (حدیث حل را شارع گفته …) از آن جعل استفاده میکنند اگر از جعل استفاده نکنید نمیتوانید استناد بدهید، استناد احتیاج دارد به حکم، عدم الحکم که استناد نمیآورد (اشکال شما این میشود که ما اصلا اباحه شرعیه نداریم، احکام خمسه نیست، احکام اربعه هستند چون اباحه جعل آن لغو است) خیر، اباحه جعل آن لغو نیست چرا؟ به خاطر این که الان نسبت به شرب توتون جعل اباحه فرموده است در مقابل (…لغو است) فرض این است که اختیاری است خدا خیرت بدهد من میتوانم اختیار کنم (همان حرفی که خودتان میزنید در این که من میتوانم این را ترک بکنم و میتوانم فاعل باشم مجبور هستم) خیر عزیز من (شارع نیز بیاید جعل اباحه کند لغو هست) در آن جا فرض این است که قابل جعل حرمت هست.
۱۰) (سؤال: به رفع نمیشود نسبت داد) بستگی دارد که رفع چه باشد مفاد آن (اگر رفع حکم باشد) اگر باشد بله (میشود پس نسبت داد) بله باید حکم باشد، حکم است میشود امر وجودی (…) خیر، اگر رفع مؤاخذه باشد، چه را میخواهید استناد بدهید به شارع.
۱۱) وسائل الشیعه ج۲۷ ص۱۰۷
۱۲) اما الأصل الشرعی الغیر التنزیلی المتوهم جریانه فینحصر بأصاله البراءه عن الوجوب و الحرمه و هو مضافا إلى عدم ترتب أثر عملی علیه لا یمکن جریانه لأن مفاده هو رفع التکلیف فی مورد یمکن فیه الوضع بإیجاب الاحتیاط و حیث انه فی المقام غیر معقول لعدم إمکان الاحتیاط فیکون رفعه أیضا کذلک. أجود التقریرات ج۲ ص۲۳۲