بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
رسیدیم به اشکال ششم.
۶. مثبت بودن استصحاب
اشکال ششم این است که استصحاب عدم جعل وجوب و عدم جعل حرمت در ما نحن فیه مثبت است و اصل مثبت هم که حجت نیست.
مطلب همان طور که مرحوم آقای خوئی در مصباح فرموده[۱] عبارت از این است که متیقن ما عدم جعل وجوب است به عدم محمولی، آنچه که لازم داریم عدم نعتی است و اثبات عدم نعتی به عدم محمولی میشود از صغریات اصل مثبت.
اما توضیح مطلب؛ وجود از نقطه نظری به دو قسمت تقسیم میشود: یکی وجود محمولی و یکی وجود نعتی. مقصود از وجود محمولی عبارت است از مفاد کان تامه، میگوییم کان زید، کان وجوب الحج أی وجد، تحقق. مقصود از وجود نعتی عبارت است از ثبوت شیء لشیء، در قبال اولی که بود ثبوت الشیء، مثل کان زید عالما، ثبوت علم است برای زید.
به همین بیان یک عدم محمولی داریم که نقیض وجود محمولی است، میگوییم لیس زید، لیس وجوب صلاه الجمعه، لیس تامه است یعنی لم یتحقق. یک عدم نعتی داریم که نقیض وجود نعتی است میگوییم لم یکن الوجوب صادرا من الشارع. اینها همه میشود عدم نعتی، لیس ناقصه است، اسم لیس داریم، خبر لیس داریم. پس ما یک عدم محمولی داریم، یک عدم نعتی داریم.
عدم محمولی متوقف بر موضوع نیست حتی اگر وصف باشد، عدم البیاض که جدار لازم ندارد، آنچه جدار لازم دارد وجود بیاض است. اما عدم نعتی وجود لازم دارد وقتی میگوییم لیس زید قائماً از نظر عرفی ظهور دارد در این که زید هست اما قائم نیست. بله، سالبه به انتفاء موضوع داریم ولیکن سالبه به انتفاء موضوع ظهور عرفی ندارد.
حالا که این نکته روشن شد ما آن که یقین داریم به عدم آن، عدم تحقق جعل وجوب است برای جواب سلام، که این میشود عدم محمولی.
بعد عدمی که لازم داریم بعد از ظهور شریعت اسلام است، عدم جعل وجوب از شارع مقدس است، عدم جعل وجوب از شارع مقدس میشود عدم نعتی. لیس الوجوب صادرا من الشارع یعنی باید فرض شارع کنیم بگوییم وجوب صادر نیست.
پس آن که متیقن ما است عدم محمولی است، آن که ما لازم داریم عدم نعتی است و تعریف اصل مثبت هم این بود که هر جا مستصحب ما غیر آنچه باشد که ما لازم داریم میشود اصل مثبت. مستصحب ما عدم محمولی است آن که لازم داریم عدم نعتی است، میشود دو چیز، میشود اصل مثبت. البته لازمه عقلیه عدم جعل وجوب به عدم محمولی یعنی عدم تحقق جعل تا زمان شارع این است که از شارع صادر نشده ولیکن این لازم عقلی است نه لازم شرعی، پس میشود اصل مثبت و اصل مثبت هم حجت نیست.
(…)[۲]
این تا این جا اشکال. حالا بعباره أخری آن را هم برای شما بخوانم؛
«العدم المتیقن هو العدم قبل الشرع و الشریعه و هو غیر منتسب الی الشارع و العدم المشکوک فیه هو العدم المنسوب الی الشارع بعد ورود شرع من قبله فالمتیقن غیر محتمل البقاء و ما هو مشکوک الحدوث لم یکن متیقنا سابقا».[۳] آن که متیقن است عدم جعل ازلی است آن محتمل البقاء نیست آن را یقین داریم نقض شده احتیاج به استصحاب نداریم. آن که مشکوک الحدوث است اصلا متیقن نیست سابقا نمیدانیم که آیا جعل شده یا جعل نشده است، حالت سابقه آن معلوم نیست.
جواب از اشکال ششم
از این اشکال جواب داده شده:
جواب ۱. جریان استصحاب نعتی بعد از شرع
جواب اول این است که شما چرا میروید قبل از شریعت حضرت؟ میگوییم بعد از شریعت حضرت صلوات الله علیه چون احکام به نحو تدریج بوده، پس قطعا روز اول بعثت وجوب جواب سلام از طرف حضرت جعل نشده بوده، بعد مدتی گذشته احکام جعل شده. پس اول بعثت یقین دارم به عدم جعل وجوب من الشارع، میشود عدم نعتی، حالت سابقه آن هم متیقن شد، بعد شک دارم که آیا این عدم وجوب للجواب مبدل شد به جعل وجوب، استصحاب میکنم عدم آن را.
پس ما استصحاب را در عدم جعل وجوب منتسب به شارع بعد از شریعت جاری میکنیم. با توجه به این که احکام شریعت تدریجی است قطعا تمام احکام سابقه عدم دارد مادامی که یقین نداشته باشیم استصحاب میشود عدم آن.
(سؤال: جعل آن که تدریجی نیست بیان آن تدریجی است) خیر، آن هم درست نیست، اولا اینها بحثهای کلامی است. در «إنا أنزلناه فی لیله القدر» این هست که احکام همه نازل شده بر حضرت و تمام احکام در نزد حضرت بوده اما فرض این است که ما شارع مقدس را نفس نبوی و نفس ولوی میدانیم، چون ما معتقد هستیم که همان طور که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم حق تشریع داشتند، ائمه اطهار علیهم السلام هم حق تشریع داشتند، تشریع میکردند یا تشریع را برمیداشتند مثل تشریع زکات بر ارزن در زمان حضرت امیر علیه السلام، مثل رفع خمس در یک برههای از زمان از طرف حضرت جواد علیه السلام آن طور که به خاطرم هست، نمونه هم زیاد دارد. بنا بر این ما دو بحث داریم: یک بحث این است که احکامی که در خزینه غیب الهی است، آن ربطی به من و شما ندارد، یکی احکامی است که به مرور دارد انشاء میشود، ما اینها را کار داریم؛ یعنی حضرت میآیند روی کرسی قانون و شریعت مینشینند انشاء میکنند وجوب را برای نماز جمعه. امروز دارد انشاء میشود نه این که از قبل انشاء شده، برای خودشان اگر بوده، آن انشاء برای خود آنها بوده اما برای عامه مردم امروز دارد انشاء میشود، فردا حضرت میآیند مینشینند بر کرسی تشریع انشاء میکنند وجوب زکات را؛ یعنی الان دارد انشاء میشود، انشاء آن الان هست. بنا بر این، اینها همه میشود مسبوق به عدم.
این جواب اول.
جواب ۲. اثبات انتساب به نفس استصحاب
جواب دوم یک جوابی است که یک مقدار احتیاج دارد به دقت و آن عبارت از این است که در بحث اصل مثبت که اصل مثبت حجت نیست مواردی را بزرگان استثناء کردند و گفتند در عین این که اثر، اثر عقلی یا عادی است، یعنی اثر، اثر شرعی نیست در عین حال به استصحاب که اصل عملی است ثابت میشود و حال آن که این هم اصل مثبت است.
یکی از موارد این استثناء را چند روز قبل توضیح میدادیم جایی که اثری که ما داریم اعم از حکم واقعی و حکم ظاهری باشد. مثل لزوم اطاعت، لزوم اطاعت یک حکم و اثر عقلی است، این اثر عقلی بر استصحاب که اصل عملی است جاری میشود، بر اصاله الاحتیاط که اصل عملی است جاری میشود با این که اثر عقلی است. چرا؟ چون حکم عقل و ادراک عقل به وجوب اطاعت اعم است از این که حکم مولا حکم واقعی باشد یا حکم ظاهری باشد. عقل میگوید فرقی نیست، حکم مولا لازم الاطاعه است چه حکم واقعی آن، چه حکم ظاهری آن که در ظرف شک جعل فرموده. چون اطاعت یک لازم اعم است از واقع و ظاهر. لذا میگوییم این جا اصل مثبت استثناء خورده، این لازم عقلی که وجوب اطاعت است مترتب بر اصل عملی میشود.
مورد دوم آن که مورد بحث ما است عبارت از این است که لوازم و آثاری که عقلیه است در باب استصحاب از نقطه نظری به دو قسمت تقسیم میشود: لوازم و آثار مستصحب، لوازم و آثار خود استصحاب. اگر لازم عقلی، لازم مستصحب باشد، به استصحاب ثابت نمیشود و مورد اصل مثبت است، اما اگر لازم عقلی ما لازم خود استصحاب باشد به جریان استصحاب ثابت میشود و از اصل مثبت خارج است.
اما بیان مطلب؛ نسبت به مستصحب چرا میگوییم لازم عقلی در اصول بار نمیشود اما در امارات بار میشود؟ چون در امارات تعبد میشود به مؤدی یعنی مضمون خبر ثقه ثابت میشود. وقتی ثابت شد هر اثری که برای او باشد چه شرعی چه عقلی ثابت میشود. اما در باب اصل عملی مثل استصحاب شما وقتی استصحاب میکنید نماز جمعه را، نماز جمعه را الان ثابت نمیکند، یقین به نماز جمعه را عملا ثابت میکند یعنی میگویید در مقام عمل مثل کسی عمل کن که او یقین دارد. لذا دائره تعبد در استصحاب کوتاه است و مقصور است نسبت به خود عمل بر طبق زمان سابق، چرا؟ چون استصحاب مستصحب را مثل اماره ثابت نمیکند.
اما اگر لازمی، لازم خود استصحاب بود این جا خود آن لازم عقلی به استصحاب مترتب میشود. چرا؟ سر آن این است که استصحاب به اماره ثابت است، وقتی استصحاب به اماره ثابت بود مثبتات اماره هم حجت است. الان استصحاب به صحیحه زراره ثابت میشود، صحیحه زراره اماره است، اگر صحیحه زراره قائم میشد بر یک حکمی، بر یک موضوعی، بر حیات زید ما میگفتیم نبات لحیه هم محقق میشود. چرا؟ چون مثبت آن اماره بود.
در ما نحن فیه کذلک؛ خود استصحاب مثبت آن اماره است چون صحیحه زراره است که استصحاب را ثابت میکند، مستصحب دلیل آن اماره نیست، بقاء مستصحب دلیل آن خود استصحاب است که استصحاب اصل عملی است. لذا یک فرق بسیار ظریفی در این جا هست نسبت به مستصحب. مثبت مستصحب در زمان لاحق استصحاب است، استصحاب اصل عملی است اما خود استصحاب را چه چیزی اثبات میکند؟ یعنی ابقاء ما کان را چه چیزی درست میکند؟ صحیحه زراره درست میکند که اماره است. در نتیجه لازم و لوازم عقلیه و آثار عقلیه آن حجت خواهد بود.
(…)[۴]
بنا بر این ما یک قانونی به دست آوردیم که اگر اثر، اثر استصحاب باشد ولو اثر عقلی باشد به استصحاب ثابت میشود.
حالا در ما نحن فیه، انتساب یعنی انتساب عدم جعل به شارع مقدس به نفس استصحاب ثابت میشود، یعنی خود استصحاب عباره أخری دیگری از انتساب حکم است به شارع مقدس. چون استصحاب را شارع دارد درست میکند پس هر چه که به استصحاب درست میشود یعنی به شارع درست شده. لذا من آنچه که لازم داشتم عدم جعل وجوب منتسب به شارع را میخواستم بعد از شریعت، میگویم وقتی استصحاب میکنم یکی از آثار خود استصحاب این است که چون استصحاب مجعول شرعی است، قانون شرعی است پس میتوانم به شارع نسبت بدهم. لذا انتساب میشود عدم جعل وجوب برای جواب سلام به خود شارع مقدس به سبب استصحاب و دیگر از اصل مثبت خارج میشود روی این قانون. پس این اشکال هم دفع شد.
(…)[۵]
این جواب ظریفی بود و این جواب را مرحوم آقای خوئی در یک جمله کوتاه میگوید.
عبارت مرحوم آقای خوئی را بخوانم؛ مصباح الاصول مباحث شک [صفحه] ۳۳۴ را ببینید:
«و فیه ان المستصحب انما هو العدم المنتسب إلى الشارع بعد ورود الشرع» ما اصلا عدم بعد از ورود شرع را استصحاب میکنیم «لما عرفت من ان جعل الأحکام کان تدریجیا، فقد مضى من الشریعه زمان لم یکن الحکم المشکوک فیه مجعولا یقینا، فیستصحب ذلک» این یک جواب است «مع ان الانتساب یثبت بنفس الاستصحاب».[۶]
این همه توضیحاتی که من دادم، توضیح این نیم سطر بود، که انتساب به نفس استصحاب درست شد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) أن عدم الجعل المتیقن عدم محمولی، و العدم المشکوک فیه هو العدم النعتی المنتسب إلى الشارع، و لا یمکن إثبات العدم النعتی باستصحاب العدم المحمولی إلا على القول بالأصل المثبت. مصباح الأصول (طبع موسسه إحیاء آثار السید الخوئی) ج۱ ص۳۳۴
۲) (سؤال: عدم تحقق جعل وجوب برای سلام یعنی چه؟ یعنی از شارع صادر نشده) خیر، در ازل قبل از شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم جعل وجوب برای جواب سلام بود یا نبود (از چه کسی) کلا (از شارع دیگر) خیر، به شارع کار نداریم (…) خدا خیرت بده، مشکل همین است؛ جری الحق علی لسانک من دون أن تشعر. آن که شما لازم دارید همان وظیفه شارع است یعنی باید بگویید از شارع صادر نشده، اما آن که یقین دارید این نیست، آن که یقین دارید عدم جعل قبل از شریعت یا بعد از شریعت حضرت (…)قبل از شریعت، عدم جعل را دارند استصحاب میکنند، این عدم جعل قبل از شریعت است یا بعد از شریعت؟ (قبل از شریعت) قبل از شریعت است (این جعل اگر محقق میشد از چه کسی بود؟) عجیب است! البته هر چیزی که در عالم بخواهد موجود شود از باری تعالی موجود میشود (بما این که مکون هست یا بما این که شارع هست) بما این که شارع هست، بعد از شریعت آمد میآورد نه قبل از شریعت، قبل از شریعت عدم وجوب برای جواب سلام یا بگویید هست یا بگویید نیست یا بگو هم هست هم نیست کدام یکی؟ (از طرف شارع میگویم جعل نشده است من نمیدانم…) عجیب است! قبل از شارع، قبل از این که حضرت مبعوث شود به بعثت، عدم وجوب جواب سلام بوده یا نبوده یا هم بوده هم نبوده؟ فبهت الذی استشکل (اصلا چون شارعی نبوده، نبوده) آفرین! باز هم جری الحق علی لسانک، پس عدم قبل از شریعت به عدم موضوع است اسم این عدم محمولی است در اصطلاح. ما هم میخواهیم بگوییم شارع مقدس وجوب برای نماز جعل نکرده یعنی با فرض وجود شارع (…) جوابش این است. حالا اجازه بدهید، کتابها را مطالعه میکنید بعد جواب آقاجان را آن جا میبینید این جا میآیید به ما تحویل میدهید. خدا خیرت بدهد جواب اینها را در استصحاب عدم ازلی چند بار گفتیم شما هم در استصحاب عدم ازلی بودید نهایت یادتان نیست.
۳) مصباح الأصول (طبع موسسه إحیاء آثار السید الخوئی) ج۱ ص۳۳۴
۴) (سؤال: این استصحاب مگر مؤدای اماره نیست؟) استصحاب مؤدای اماره است نه مستصحب (وقتی استصحاب شد مؤدای اماره پس همان استصحاب میشود اماره دیگر…) خیر، آن دیگر روشن است مؤدای آن یعنی مثبت آن اماره است اما چون شک در آن مأخوذ است هیچ وقت اماره نمیشود. اینها را قبلا هم توضیح دادم. بخواهد اماره بشود باید شک الغاء بشود «لا عذر فی التشکیک من موالینا» یا «لاحد من موالینا فیما یروی عنا ثقاتنا» در استصحاب شک الغاء نمیشود شک تحفظ میشود.
۵) (سؤال: یعنی این جا عدم جعل بعد از شریعت اسلام است؟) خیر، عدم جعل قبل از شریعت را آوردیم، این را یک مرتبه دیگر توضیح بدهم. ببینید عدم جعل بعد از شریعت را نمیخواستیم درست کنیم به ثانیا، آن که جواب اول ما بود. جواب اول ما این بود که ما یک عدم جعل داریم بعد از شریعت همان را استصحاب میکنیم، روی تدریجیت احکام، جواب دوم ما این است خیر، همان استصحاب عدم جعل ازلی را که قبل از شریعت است همان را استصحاب میکنیم و انتساب عدم جعل را به شارع هم درست میکنیم و اصل مثبت هم درست نمیکنیم. چشمبندی میکنیم، چطور؟ گفتیم انتساب از آثار استصحاب است ما استصحاب میکنیم عدم جعل را، آثار عقلیه عدم جعل را بار نمیکنیم چون آن آثار مستصحب است، اما انتساب اثر خود استصحاب است. چون وقتی قانون، قانون من است شما میتوانید به من انتساب بدهید. بنا بر این ثابت میشود.
۶) مصباح الأصول (طبع موسسه إحیاء آثار السید الخوئی) ج۱ ص۳۳۴