بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
همان روایتی که از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بین شیعه معروف شده بود به نثر الدرر، یک قسمت از روایت این است: «ثلاثه مکسبه للبغضاء النفاق و الظلم و العجب».[۱]
سه چیز است که مکسب است و نتیجه میدهد کینه را، بغضاء کینه است: یکی نفاق است، یکی ظلم است و یکی عجب است. واقعا نثر الدرر است!
ملاحظه کنید در کوچکترین انجمن، در کوچکترین جامعه که جامعه خانواده است اگر شوهر به زنش ظلم کند… حالا هر ظلمی که باشد چون خود ظلم ذو شعوب است مراتب دارد، ظلم فقط این نیست که آدم بزند، اگر عملی را همسر انسان انجام میدهد قابل تقدیر است انسان تقدیر نکند ظلم است، اگر همسر انسان رعایتی را دارد، انسان آن رعایت را به چشمش نبیند اینها ظلم است، یا بالاخره هر کسی یک طوری خلق شده خواستههایی دارد، ظرفیت هر کسی یک اندازهای است، ظرفیت همه متفاوت است، ظرفیت زنهای قدیم خیلی قوی بود، سوار بر اسب میشد میآمد پایین زایمان میکرد باز سوار بر اسب میشد بلند میشد میرفت اما حالا این حرفها نیست، حالا یک زایمان تا چند وقت باید در بستر باشد. ظرفیتها متفاوت شده. باید تمام اینها را اگر انسان در نظر نداشته باشد این ظلم است.
آن وقت حساب کنید در خانواده اگر ظلم شوهر به زن باشد یا بر عکس، زن به شوهر ظلم کند، درست مراعات حقوق شوهرش را نکند، اگر هزینه دست زن هست درست هزینه نکند به مورد هزینه نکند، همین سبب میشود که کینه بین این زن و شوهر پیدا شود. کینه هم روز به روز بزرگ میشود مثل دُمَل میماند، چرک میکند مدام روز به روز عفونت بیشتر میشود تا آخر سر از جدایی و طلاق میآورد.
حالا من در کوچکترین جامعه برای شما مثال زدم شما بیایید در یک جامعه بزرگتر، جامعه آموزش همین کلاس درس ما، اگر هممباحثه به هممباحثهاش ظلم کند، نتیجهاش کینه میشود چون این طور نیست که مخفی بماند بالاخره یک روزی برملا میشود، استاد به شاگر ظلم کند، شاگرد به استاد ظلم کند. این محیط آموزشی. شما بروید در محیط کار اگر کارفرما به کارگر ظلم کند کینه ایجاد میشود بین کارفرما و کارگر، این کینه سبب میشود کارگر درست کار نکند، امانت در کار نداشته باشد، بسیاری از آنچه که خلاف امانت هست در جامعه اتفاق میافتد برای همین است. حالا بیا در سمت کل یک شهر، در کل یک کشور حساب کنید، ظلم سبب کینه میشود.
الان بین مردم عادی میبینید کینه هست با این که هم دیگر را اصلا ندیدند هیچ پدرکشتگی با هم دیگر ندارند، اما بین مردم عادی کینه است. چرا؟ چون اینها به هم دیگر ظلم کردند، روبه روی هم ظلم نکردند اما ظلمی کردند که اثر آن را برای همدیگر میبینند.
نفاق هم همین طور است، اگر آدم دورویی داشته باشد، دورویی هم سبب کینه میشود چون بالاخره یک روزی روشن میشود که این حرف، این عمل، خلاف واقع بوده. شما حساب کنید بدترین کینه را در اسلام منافقین داشتند؛ یعنی از کفار کینهشان بدتر بود.
«ثلاثه مکسبه للبغضاء النفاق و الظلم و العجب» یکی هم عجب است که انسان یک کاری اگر میکند کار خودش را خیلی بزرگ ببیند، این هم مایه میشود برای کینه. بهترین شخص عبارت است از کسی که هر کسی را که میبیند فکر کند که او از او بهتر است. چرا؟ چون هر کسی عالم به اعمال خودش هست، من میدانم در نامه عملم چه چیزهایی هست اما این طرف مقابل را که نمیدانم در نامه عمل او چه هست، ممکن است یک عملی انجام داده باشد در نظر پروردگار متعال و اهل بیت عصمت و طهارت [علیهم السلام]، یک کاری برای حضرت زهرا علیها سلام کرده که مطابق با تمام کارهایی است که من کردم، چه خبر دارم من؟!
آن وقت این حدیث سه مورد دیگر هم در مقابل دارد، این سه مورد «مکسبه للبغضاء النفاق و الظلم و العجب» قبل از این دارد «ثلاثه تورث المحبه» سه چیز است که باز ایجاد محبت میکند، محبت را به ارث میآورد، بین مردم محبت ایجاد میکند.
واقعا این دستورات عجیب است! ای کاش اینها برای مردم گفته شود، در این رسانههای عمومی اینها برای مردم گفته شود اگر اینها گفته شود بین مردم محبت ایجاد میشود. شما شاید به خاطر ندارید یک زمانی بود اگر کوچکترین اتفاقی در یک خیابان برای کسی میافتاد، به جای این که یک نفر کمک او کند ده نفر میرفتند کمک او کنند و هر کسی بر دیگری سبقت میگرفت الان متأسفانه این طور نیست. اینها همه اثرات عمل است، اثر میکند.
«ثلاثه تورث المحبه الدین و التواضع و البذل»،[۲] یکی دین است، دین مجموعه عقائد، احکام، اخلاق، حکمت و سنت و عمل صالح است. شما دین را بیاور اگر دین در بین مردم باشد، عقاید صالح باشد. یکی هم فروع دین عمل شود نماز، روزه، خمس، زکات، مردم خمسشان را بدهند به فقرا برسند، و یکی هم اخلاق بین مردم باشد، دین مجموعه عقاید و احکام و اخلاق است، اگر دین در بین جامعه باشد از کوچکترین جامعه شما حساب بکن که خانواده است تا بزرگترین جامعه، اینها اگر دین حکم فرما باشد چقدر محبت ایجاد میشود.
«و التواضع» و تواضع. بابا نگو من روحانی هستم یک مقدار چیزی بلد هستم، این چیز بلد بودنها همه تا آدم چرتش میبرد همه از بین میرود، وقتی آدم میخوابد اصلا متوجه نیست که آیا اصول عملیه چه بوده، آیا اصول با سین نوشته میشود یا با صاد نوشته میشود، ارزش این علوم این است. ممکن است آن طرف یک کاری کرده باشد در نزد خدا که آن باقی باشد برای او زائل نشود، تواضع داشته باشد انسان. اگر تواضع بین مردم باشد چه محبتی ایجاد میکند بین مردم.
معمول کسانی که متکبر و مغرور هستند در جامعه منفور هستند حالا هر کسی میخواهد باشد، حتی در خانواده هم همین طور است، در خانواده، پدری که تواضع دارد یعنی پیش همسرش، پیش بچههایش تواضع دارد، منم منم ندارد، او را خیلی دوست دارند خیلی با او رفیق هستند، اما آن که منم منم دارد و من هستم و لا غیر، همه از او میترسند فرار میکنند، این هم تواضع.
«و البذل» آدم اگر امکان بذل برای او هست بذل کند. بذل هم فقط بذل در مال نیست، بذل در مال یک بذل است و شاید کم ارزشترین بذل باشد، بذل در علم، بذل در اخلاق، بذل در ساخت شخصیت، اگر انسان چیزی بلد است به دیگران یاد بدهد، اگر انسان روشی بلد است که به آن روش بهتر میشود زندگی کرد، بهتر میشود کسب کرد به دیگران یاد بدهد. حالا اگر من یک روشی بلدم برای بهتر کردن کسب، به آن کسی دیگر هم که همکسب من است یاد بدهم، چقدر محبت ایجاد میکند، از روزی من هم کم نمیشود، این طور نیست که بگویم حالا اگر او هم روش من را یاد بگیرد روزی من هم تخته میشود.
گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی
روزی مقسوم است.
پس «ثلاثه تورث المحبه الدین و التواضع و البذل» امیدواریم که انشاءالله به برکت اهل بیت عصمت و طهارت [علیهم السلام] و به عنایت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که هر چه هست در دست او است، «بیمنه رزق الورى»،[۳] انشاءالله عنایت بفرماید و ما بتوانیم به دستورات اهل بیت عصمت و طهارت [علیهم السلام] عمل کنیم.
***
برگردیم به بحث؛ فرمایش مرحوم عراقی را بیان کردیم.
مرحوم عراقی خلاصه فرمایش ایشان این شد که بنا بر علیت علم اجمالی برای حرمت [مخالفت] قطعیه و لزوم موافقت قطعیه، تأثیر علم اجمالی نسبت به این دو علی السویه است، وقتی که علی السویه شد پس وجهی برای تقدیم مخالفت قطعیه نیست که ما باید در دوران امر بین محذورین در وقایع متعدده کاری کنیم که حرمت مخالفت قطعیه محقق نشود ولو موافقت قطعیه از دست برود، خیر، فرقی نیست آزاد هستیم کاری کنیم که موافقت قطعیه از دست برود حرمت مخالفت قطعیه حفظ شود یا بر عکس.
بر مسلک اقتضاء هم ایشان فرمود باز ما نحن فیه همین طور است. چرا؟ چون بر مسلک اقتضاء در دوران امر بین محذورین وجه عدم تأثیر علم اجمالی در موافقت قطعیه جعل حکم ظاهری و جعل ترخیص ظاهری نیست بلکه وجه آن اضطرار است یعنی به این معنا که شخص مکلف مضطر است یا موافقت قطعیه کند، یا مخالفت قطعیه را رعایت کند، تا برگشت به اضطرار کرد باز عقل میگوید فرقی نیست بین این که تو رفع اضطرارت به انجام موافقت قطعیه باشد یا به رعایت مخالفت قطعیه باشد، لذا وجهی برای تقدیم مخالفت قطعیه و در نتیجه تخییر استمراری نیست.[۴]
اشکال والد معظم بر کلام مرحوم عراقی
والد معظم بر مرحوم عراقی اشکال دارند. ایشان میفرماید بنا بر مسلک اقتضاء ما قبول داریم که مسلک اقتضا از جهت این است که موضوع حکم ظاهری را در اطراف محفوظ میداند لذا مقتضی برای جریان اصل موجود است، فقط باید ببینیم آیا مانع هست یا مانع نیست، اگر مانع باشد جاری نمیشود، اگر مانع نباشد جاری میشود. ولیکن نتیجهی این که در اطراف امکان جریان اصل بلامعارض هست یعنی شارع مقدس تجویز فرموده موافقت احتمالیه را چون وقتی شما اصل بلامعارض جاری میکنید از یکی اجتناب میکنید، دیگر از دیگری اجتناب نمیکنید و این میشود موافقت احتمالیه.
مثال بزنیم؛ اگر علم اجمالی داریم یکی از این دو کاسه نجس است، بعد بینه قائم شد کاسه الف نجس است، یا کاسه الف حالت سابقهاش نجاست بود، استصحاب نجاست در آن جاری شد، آن طرف که بینه ندارد، آن طرف استصحاب ندارد، میشود اصل بلامعارض، در نتیجه اجتناب از این لازم است ولی اجتناب از آن طرف مقابل لازم نیست، با این که به حسب واقع ممکن است نجاست در آن طرف مقابل باشد.
پس دیدید شارع مقدس بر مسلک اقتضاء تجویز فرمود عدم رعایت موافقت قطعیه را، اما هیچ وقت شارع مقدس دست از رعایت مخالفت قطعیه برنمیدارد چون دست برداشتن از رعایت مخالفت قطعیه یعنی ترخیص در معصیت، و ترخیص در معصیت قبیح است عقلا و از مولای حکیم محال است و ما با مراجعه به شریعت مقدسه به دست میآوریم که در خیلی از موارد شارع مقدس دست از موافقت قطعیه برداشته حتی در مورد علم تفصیلی تا چه برسد به علم اجمالی.
مثلا در باب قاعده فراغ کسی که بعد از نماز شک دارد آیا رکوع را انجام داده یا نداده؟ قاعده التکلیف الیقینی یقتضی البرائه الیقینیه، یعنی موافقت قطعیه، اقتضا میکند اعاده نماز را، ولیکن شارع مقدس به قاعده فراغ فرموده «بلى قد رکعت»،[۵] اکتفا فرموده به موافقت احتمالیه. در قاعده تجاوز ـ قاعده فراغ برای بعد از عمل است، قاعده تجاوز برای گذشتن از محل عمل است ـ در قاعده تجاوز هم شارع مقدس اکتفا فرموده به موافقت احتمالیه. در موارد اصاله الصحه در فعل مسلم، شارع مقدس اکتفا فرموده بر موافقت احتمالیه. پس نتیجه میگیریم که بنا بر مسلک اقتضاء، رعایت مخالفت قطعیه و رعایت موافقت قطعیه علی السواء نیستند بلکه رعایت مخالفت قطعیه مقدم است.
(…)[۶]
در نتیجه در ما نحن فیه چون حاکم به تخییر در دوران بین محذورین عقل است، از باب لاحرجیت عقلیه، و حکم به تخییر عقل در صورتی است که مرجحی برای یکی نسبت به دیگری نباشد و با بیانی که توضیح دادیم ثابت شد که مرجح ثابت است نسبت به رعایت مخالفت قطعیه، پس ما باید در تعدد واقعه کاری کنیم که مخالفت قطعیه محقق نشود و برای این که مخالفت قطعیه محقق نشود تخییر باید تخییر ابتدایی باشد نه تخییر استمراری.[۷]
این هم [اشکال بر] فرمایش مرحوم عراقی قدس سره.
(سؤال: الان محقق عراقی برهان آورد و اضطرار را به میدان آورد) ما هم برهان آوردیم (شما برهان نیاوردید از موارد متعددی که در شریعت…) خیر، ما هم برهان آوردیم (مخالفتی نیست، چون مضطر است حکمی نیست) نه که مضطر هست حکمی نیست. اشتباه نکنید (با اضطرار حکم از فعلیت میافتد دیگر) خیر، خوب دقت کنید این اضطرار به رعایت موافقت قطعیه یا مخالفت قطعیه است نه اضطرار به حکم مثل کسی که مضطر است و نمیتواند نماز بخواند، یا مضطر است و باید حتما شرب خمر کند، مقصود آن نیست، مقصود این است که مضطر است به این که یا باید رعایت موافقت قطعیه کند یا رعایت مخالفت قطعیه. جواب آن عبارت از این است که بنا بر مسلک اقتضاء، تأثیر علم اجمالی نسبت به موافقت قطعیه قابل ترخیص از طرف شارع هست ولو اضطرار هم نباشد، چه اضطرار باشد چه نباشد، آن که قابل است برای ترخیص، موافقت قطعیه است، آن که قابل برای ترخیص نیست مخالفت قطعیه است، پس ما باید در تمام اعمال مخالفت قطعیه را مقدم بداریم، نتیجهاش میشود تخییر ابتدایی (متوجه نشدیم) حالا مطالعه میکنید متوجه میشوید. بله، مباحثه هم کنید (در قیاس با اشباه و نظائر این اتفاق میافتد) خیر، اشباه و نظائر نیست، با این بیانی که گفتیم فرمایش والد معظم برهانی شد، والد معظم کلمه استقراء را آوردند در عبارت، ولی نمیخواهند به استقراء و ظن عمل شود (و من استقراء تلک الموارد یستکشف) بله میفهمم به قول معروف گفت زیره به کرمان نبر. خودم میدانم چه آن جا هست، مقصود این است که گفتم نمیخواهد به استقراء تمسک کند چون استقراء، استقراء تام که نیست، استقراء ناقص هم مفید ظن است، ظن هم اثر نمیکند. والد معظم میفرماید از موارد کشف میکنیم که موافقت قطعیه قابل ترخیص هست، مخالفت قطعیه قابل ترخیص نیست. چرا؟ حالا برهان، آیا مخالفت قطعیه قابل ترخیص هست یا نیست؟ این که قطعا نیست چون میشود ترخیص در معصیت، آیا موافقت قطعیه قابل ترخیص هست یا نیست؟ بله هست، له چند مثال، پس بنا بر این باید این طرف رعایت شود.ـ
این بحث تمام شد.
حکم تعدد واقعه با وجود اهم یا محتمل الأهمیه
بحثی که وارد میشویم این است که در مورد وحدت واقعه ما یک بحثی داشتیم که اگر احد الطرفین اهم بود یا محتمل الاهمیه بود، رعایت آن لازم است یا لازم نیست؟ در وحدت واقعه؛ مثل جواب سلام مردد است بین وجوب و حرمت. بعد ما اگر دلیل داشته باشیم بر اهمیت جواب سلام یا احتمال میدهیم اهمیت جواب سلام را، آیا این جا دوران امر بین تعیین و تخییر است و تمسک میشود به اصاله التعیین و در نتیجه حکم میکنیم به وجوب رد سلام در نماز یا اساسا قاعده اصاله التعیین در دوران امر بین اهم و مهم یا محتمل الاهمیه در دوران امر بین محذورین جاری نیست؟ در وحدت واقعه یک چنین بحثی داشتیم.
در وحدت واقعه دو نظر بود، اشاره میکنم انشاءالله مطالعه میکنید روز شنبه مختصرا چارهای نداریم که بگوییم:
یک نظر این بود که این جا هم جای تمسک به اصاله التعیین است، پس اهم یا محتمل الاهمیه مقدم میشود.
نظر دوم که نظر تحقیق بود این شد که تمام موارد صغرای اصاله التعیین عند الدوران را احصاء کرد و گفت دوران امر بین محذورین صغرای هیچ کدام از اینها نیست پس در دوران امر بین محذورین جای تمسک به اصاله التعیین عند اهم بودن یکی یا محتمل الاهمیه بودن یکی نیست.
حالا آیا این حرفهایی که در وحدت واقعه زدیم در تعدد واقعه هم میآید یعنی در تعدد واقعه هم اهمیت و محتمل الاهمیه بلا تأثیر است یا این جا تأثیر دارد؟ میخواهیم بگوییم ولو آن جا گفتیم تأثیر ندارد این جا میگوییم تأثیر دارد نه این که عین او است.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
۱) تحف العقول ص۳۱۶
۲) همان
۳) زاد المعاد ـ مفتاح الجنان ص۴۲۳
۴) (أقول) و فیه ما لا یخفى فانه مضافا إلى ما هو التحقیق من کون العلم الإجمالی بالنسبه إلى الموافقه القطعیه أیضا کالمخالفه عله تامه (ان البحث) فی الاقتضاء و العلیه للعلم بالنسبه إلى الموافقه و المخالفه القطعیه: انما هو بالنسبه إلى الترخیصات الظاهریه الجاریه بمناط عدم البیان بعد عدم قصور المعلوم بالإجمال فی نفسه للتنجز من قبل العلم (حیث) ان هم القائل بالاقتضاء انما هو إثبات قابلیه العلم الإجمالی للترخیص الشرعی على خلافه فی جمیع الأطراف أو بعضها (کما ان) هم القائل بالعلیه إثبات عدم قابلیته لذلک و انه کالعلم التفصیلیّ فی المثبتیه للتکلیف و المنجزیه بنحو یمنع عن الترخیص على خلافه و لو فی بعض الأطراف (لا بالنسبه) إلى الترخیص بمناط الاضطرار و کبرى لا یطاق «إذ لم یلتزم أحد بمنجزیه العلم التفصیلیّ فی هذه المرحله فضلا عن العلم الإجمالی و ذلک لا من جهه قصور فی نفس العلم و الکاشف، بل من جهه القصور فی المعلوم و المنکشف و عدم قابلیته مع الاضطرار فی مورده للبلوغ إلى مرتبه الفعلیه فضلا عن التنجز حتى فی مورد العلم التفصیلیّ الّذی لا شبهه فی علیته لوجوب الموافقه القطعیه (و علیه) نقول ان عدم الجمع بین تحصیل الموافقه القطعیه و بین الفرار عن المخالفه القطعیه بعد ان کان بمناط الاضطرار من جهه ملازمه تحصیل الموافقه القطعیه للوقوع فی المخالفه القطعیه بمقتضى الاضطرار و التکوین، و بالعکس حیث یلازم ترک المخالفه القطعیه لعدم القدره على تحصیل الموافقه القطعیه (فلا جرم) یدور الأمر بمقتضى الاضطرار و التکوین بین رفع الید اما عن حرمه المخالفه و اما عن وجوب الموافقه (و بعد) عدم الترجیح فی هذا المقام لأحد الأمرین ینتهی الأمر إلى التخییر بینهما و نتیجته هو التخییر الاستمراری. نهایه الأفکار ج۳ ص۲۹۶
۵) وسائل الشیعه ج۶ ص۳۱۷
۶) (سؤال: حتی در علم تفصیلی فرمودید، مثال نزدید) چرا همین قاعده فراغ علم تفصیلی بود، در قاعده فراغ من یقین دارم باید نماز را با رکوع بیاورم، نمازی که خواندم شک دارم رکوع داشت یا نداشت، علم تفصیلی به نماز با رکوع میگوید حتما باید نماز را با رکوع بیاوری، قاعده فراغ میگوید لازم نیست.
۷) و فیه: أن ما أفاده تام بناء على مبنى العلیه، و أما بناء على مبنى الاقتضاء فمورد نظر و منع، و الوجه فیه هو أن نظر القائل بالاقتضاء و إن کان من ناحیه جریان الأصل المرخص فی بعض الأطراف مع فقد المعارض و نظر القائل بالعلیه على عدم جریانه کما أفاده و لکنه ینکشف من جریان الأصل المرخص فی بعض الأطراف اکتفاء الشارع بالموافقه الاحتمالیه و رفع یده عن الموافقه القطعیه، کما أنه ینکشف أیضا من جریان قاعده الفراغ و قاعده التجاوز فی مقام الشک فی الامتثال مع العلم التفصیلی بالحکم اکتفاؤه بالموافقه الاحتمالیه مع کون التکلیف معلوما تفصیلا، فمن استقراء تلک الموارد یستکشف قابلیه الموافقه القطعیه لرفع الشارع یده عنها، و الاکتفاء بالموافقه الاحتمالیه دون المخالفه القطعیه، فإنها غیر قابله لرفع الید عنها. و حیث إن الحاکم بالتخییر فی دوران الأمر بین المحذورین هو العقل و قد تقدم أن حکمه بالتخییر من باب اللاحرجیه العقلیه، لفقد المرجح لأحدهما على الآخر، فمع ثبوت المرجح لأحد الأمرین یرتفع حکمه بالتخییر لارتفاع ما هو منشأ حکمه من فقد المرجح لفرض ثبوت المرجح شرعا للأخذ بأحدهما و إدراکه لزوم العمل على ما هو الراجح. تحف العقول فی علم الاصول ج۱ ص۴۴۳